کوچکترین روزنامه جهان
عکسها + تکه های سانسورشده + خلاصه هر قسمت سریال جومونگ را از اینجا ببینید.
چپدستها باهوشترند؟
دانش - همشهری آنلاین:
روانشناسان در مورد مفاهیم مبهمی مانند خلاقیت و هوش اختلاف نظر دارند و هر نظری در مورد همبستگی میان این صفات و چپدستی به درک بهتر خود این مفاهیم وابسته خواهد بود.
بنابراین در مورد هر اظهار نظری در مورد باهوشبودن چپدستها که 10 درصد جمعیت جهان را تشکیل می دهند با تردید مواجه میشود. اما چند تحقیق جدی رابطههای جالبی را میان دست غالب و مهارتهای شناختی نشان دادهاست.
به نظر میرسد که راستدستها ممکن است در تحصیلات دانشگاهی اندکی موفقتر از چپدستها باشند.همچنین پژوهشها نشان میدهند که چپدستها به میزان بیشتری دچار ناتوانیهای خواندن یا دیسلکسیا هستند.
در مقابل چپدستها در وظایفی که نیازمند تجسم ذهنی اشیاست مسلطترند و شاید به همین دلیل باشد که شطرنجبازان چپدست نسبت بالاتری دارند.
مدعاهای کلیتر به خصوص "راستمغزی" در مقابل "چپمغزی" بیشتر شبه علماند تا مفاهیمی علمی.
پس از پخش مجموعه تلویزیونی «مرد هزار چهره» نگهداری از خزندگانی مثل «ایگوانا» باب شده. در کنار آدم های مریض هستند انسان هایی که به واسطه هوش عاطفی بالای خود حیوانات را نه برای جلب توجه که برای خرج کردن محبت بیشتر دوست دارند!
نشریه رویش در مطلبی تحت عنوان " حیوانات خانگی؛ موج جدید توجه ایرانی ها" به بررسی موضوع نگه داری حیوانات خانگی در ایران پرداخت.
به گزارش «شفاف» این ماهنامه در این خصوص با بیان اینکه در فرهنگ ما، خصوصا در آثار نمایشی و فیلم و سریال ها، هیچ وقت تصویر خوبی از آدم هایی که حیوان نگه می دارند دیده نمی شود می نویسد: از کفتربازها و خروس بازها بگیر تا کسانیکه سگ و گربه و خزنده نگه داری می کنند. در ضمن اغلب همیشه این افراد یا آدم های پولداری هستند که بی خیال از همه اتفاقات خوب و بد دنیا به فکر سرگرمی جدید و و سیله ای برای جلب توجه بیشرند، یا اراذلی که با شرط بستن روی حیوانات زندگی می گذرانند، اما همیشه اینطور نیست.
این نشریه در ادامه می افزاید: در کنار آدم های مریض هستند انسان هایی که به واسطه هوش عاطفی بالای خود حیوانات را نه برای جلب توجه که برای خرج کردن محبت بیشتر دوست دارند.
این نشریه در ادامه موج جدید توجه ایرانی ها به حیوانات خانگی اشاره می کند و مینویسد: پس از پخش مجموعه تلویزیونی «مرد هزار چهره» نگهداری از خزندگانی مثل «ایگوانا» باب شده. در حالی که این مد شدن در نظر دوستداران حیوانات نوعی فاجعه به حساب میآید!
برای این دست افراد مهم این است که به حیوانات محبت کنند. در علم روانشناسی اثبات شده که این گروه نسبت به سایر افراد، «هوش عاطفی» بالاتری دارند.
هزینه های نگهداری یک سگ
رویش در ادامه درباره هزینه های نگهداری یک سگ می نویسد: هزینه کل نگهداری از یک سگ، 20 هزار تومان در ماه تخمین زده میشود؛ که البته باید هزینههایی مثل واکسیناسیون و درمان احتمالی را به آن اضافه کرد. در واقع تأثیرگذارترین عامل تعیین کننده قیمت یک سگ همین هزینه درمان و واکسیناسیون است.
مشاهیری که حیوان دارند
رویش در انتها می افزاید: خیلی از مشاهیر به نگهداری حیوانات خانگی علاقهمند هستند. مثلاً معروف است که «هدیه تهرانی» یک لشکر گربه کوچک و بزرگ در خانهاش دارد. یا «پروانه معصومی» که او هم به نگهداری گربه علاقه دارد.
آدیداس کیست یا چیست؟
شاید امروزه نام و علامت آدیداس برای کسی نا آشنا نباشد. نام و علامتی که هرکسی را نا خداگاه بیاد ورزش می اندازد.
در سال 1972 آدی و همکارانش به این نتیجه رسیدند که تغییری را در لوگوی آدیداس انجام دهند. چون همان سال مسابقات المپیک در شهر مونیخ برگزار می شد، آنها از المپیک ایده گرفتند. در این لوگوی جدید سه برگ - که نشانه سه قاره شرکت کننده در المپیک بود – در کنار هم قرار گرفتند. سه خط نیز در پایین این برگها عبور می کرد.
به گزارش فارس ، دی ماه گذشته مأموران مرکز فوریتهای پلیسی 110 تهران از خبر دزدی از خانه عادل فردوسیپور مجری برنامه 90 شبکه سوم سیما با خبر شدند.
مأموران با بررسی از صحنه ارتکاب سرقت دریافتند یک تیم از دزدان حرفهای با روش توپیزنی اقدام به سرقت از خانه این مجری تلویزیونی کردهاند.
با توحه به زمان پخش قسمتهای جنجالی برنامه 90 این احتمال مطرح شد که برخی از افراد خاص با هدف خرابکاری دست به این اقدام زدهاند و از خانه وی سرقت کردهاند.
تحقیقات ادامه یافت تا اینکه چندی بعد مشخص شد سارقان افراد خرابکار نبوده و بلکه یک تیم از دزدان کاملاً حرفهای هستند که به احتمال زیاد بدون اطلاع از اینکه منزل متعلق به فردوسیپور است، اقدام به سرقت کردهاند.
تحقیقات بر روی اموال سرقتی شامل مبلغ یک هزار دلار و یک هزار یورو به همراه مقداری طلا و جواهر به همراه لپتاب فردوسیپور که توسط سارقان دزدیده شده بود انجام شد تا اینکه چند متهم در یکی از شهرهای غربی کشور شناسایی شدند.
با ادامه تحقیقات یکی از متهمان دستگیر شد و با شروع تحقیقات به 10فقره سرقت به شیوه شکستن قفل اعتراف کرد اما تحقیقات برای دستگیری 2 همدست فراری وی همچنان ادامه یافت.
سرانجام 2 متهم دیگر نیز دستگیر شدند و به این ترتیب هر 3 متهم در بازجویی به ارتکاب سرقت اعتراف کردند اما مدعی شدند پیش از سرقت از هویت صاحبخانه اطلاعی نداشتهاند و صرفاً در حین سرقت با دیدن یکی از عکسهای موجود در منزل متوجه شدهاند خانه متعلق به عادل فردوسیپور است.
تحقیقات از این افراد همچنان ادامه دارد.
کوتاه ترین رودخانه جهان
گزارشی از عروسی دختر آقای دکتر احمدی نژاد
بازتاب :یکی از همسایگان سابق رئیس جمهور از برگزاری جشن عروسی دختر دکتر احمدینژاد، رئیسجمهور گزارشی ارسال کرده است. در این گزارش آمده است:مدت زیادی، همسایه خانواده عروس بودیم و به همین دلیل رابطه دوستی صمیمی بین ما و خانواده آنها برقرار شده بود. شاید به همین خاطر بود که کارت دعوت عروسی دخترشان را برای ما هم فرستادند. وقتی کارت را دیدیم خیلی خوشحال شدیم و در عین حال برانگیخته. کارت دعوت خیلی ساده بود. شاید سادهترین کارت عروسی که تا به حال دیده بودم. زمان مراسم، پنجشنبه، دوازدهم مرداد قید شده بود. چون هر 4 نفرمان دعوت داشتیم طوری برنامهریزی کردیم که بتوانیم آن شب بهموقع خودمان را به مراسم برسانیم. تلفن زنگ زد. چند روز مانده بوده به مراسم؛ اما از طرف خانواده عروس به ما گفتند، مراسم سه روز عقب افتاده و به یکشنبه، 15 مرداد موکول شده است. اول کمی تعجب کردم، اما وقتی علتش را جویا شدم، گفتند «برای پدر عروس، سفر فوری پیش آمده و گفته است که من نمیتوانم در عروسی دخترم حضور داشته باشم. اما خانواده داماد لطف کردند و با تلاش فراوان توانستند مراسم را به روز یکشنبه موکول نمایند».یکشنبه شب مطابق آدرسی که در کارت بود مسیر را طی کردیم تا به سالن رسیدیم، سالن برایم آشنا بود، منشی یکی از دوستان صمیمی من هم در همین سالن، عروسی دخترش را برگزار کرد، امشب که با کنجکاوی به سالن آمده بودم متوجه موضوعی شدم که شاید آن شب متوجه نشده بودم و آن سادگی غیرمعمول سالن بود. امری که لااقل امشب انتظار آن را نداشتم. روی هر میز 4 رقم میوه معمولی و تنها یک نوع شیرینی گل محمدی (دانمارکی سابق) قرار داشت. از آقایان در محوطه و از خانمها در سالن پذیرایی میشد.وقتی ما به مراسم رسیدیم؛ آقای دکتر مانند بقیه افراد روی یکی از میزهای پذیرایی در محوطه نشسته بود و با بقیه صحبت میکرد. چشمانم را چرخاندم تا ببینم؛ بزرگان و مسئولان و وزرا و … کجای محوطه نشستهاند. اما جز دو یا سه نفر، چهره هیچیک از میهمانان برایم آشنا نبود. از اطرافیان که پرسیدم، گفتند آقای دکتر تنها اقوام و چند خانواده از همسایهها را دعوت کرده است. بعدا متوجه شدم از میان آن چند چهرهای که مشهور بودند و در صفحه تلویزیون آنها را دیده بودم، یکی از طرف خانواده داماد دعوت شده است و دو نفر دیگر هم پس از مسئولیت جدید آقای دکتر، همسایه آنها شده و مانند ما به خاطر همسایه بودن دعوت شدهاند. نوبت شام که رسید؛ سرمیزها برای هر نفر یک پرس غذا گذاشتند، با شیشه نوشابه و یک ظرف کوچک سالاد کاهو، همین!… مراسم تمام شد.نگاهم به دکتر دوخته شده بود که یک گوشه ایستاده بود و از تکتک افراد اعم از بچه و بزرگ تشکر میکرد. برخی هم کنار دکتر میایستادند، تا دوستانشان با دوربین عکاسی و فیلمبرداری و موبایل و… از آنها عکس یادگاری بگیرند. در این میان یک اتفاق جالب آن بود که آشپزهای سالن هم با همان لباس آمدند تا با دکتر دست بدهند و روبوسی کنند. از همان فاصله از چهره آنها میشد فهمید که دکتر خیلی آنها را تحویل گرفته است.آخر سرهم ایستادند و با دکتر عکس یادگاری گرفتند. ما هم رفتیم و از آقای دکتر خداحافظی کردیم و ایشان هم از آمدن ما تشکر… در راه بازگشت به منزل، با خانواده درباره مراسم صحبت میکردیم. همه، شگفت زده بودند اما اینبار نه از رنگ و لعابهای غذا و دسر و میوه و پذیرایی. از رنگ خدایی عروسی. عروسی دختر رئیس جمهور ایران. عروسی دختر دکتر محمود احمدینژاد.
گزارش زیبا از بازیگران جوان ایران که پدر و مادر مشهور دارند
مطلبی خواندنی درباره بازیگران جوان سینمای ایران که پدر و مادر مشهور دارند؛
آقازاده های سینمای ایران/آنها دیگر برای خودشان کسی شده اند
پولاد کیمیایی/ در سایه تیز هوشی پدر
تیزهوشی مسعود کیمیایی جزء ویژگی های منحصر به فرد اوست که در کنار دیگر وپژگیهای این کارگردان جلوه گری بیشتری دارد . پیش بینی او از شرایط روز جامعه و رفلکس زودهنگامش نسبت به اتفاقاتی که در آینده رقم خواهد خورد نشانه ایی از همین تیز هوشی است که جلوه بارزآن ساخت فیلم «سفر سنگ» بود. او در دوره ایی دیگر از زندگی کاریش باز هم وجهی دیگر از این تیز هوشی اش را آشکار کرد و پیش از آنکه جامعه به باوری دوباره از جوانان برسد ، کیمایی چهره تازه ای از قهرمان جدیدش رو کرد. قهرمانانی که دیگر آدم های میانسال دهه های گذشته نبودند . او سال 74 ، یعنی دو سال قبل از واقعه دوم خرداد و ایجاد موج جوانگرایی در جامعه شمایل قهرمانش را تغییر داد و جوانانی از نسل آن دروه قهرمانان فیلم های «ضیافت» و «سلطان» شدند وبی شک ورود این نسل تازه در فیلم های کیمیایی زمینه ایی بود برای آنکه در سال های بعد او «پولاد» ش را که در آن سال ها نوجوانی 16، 17 ساله بود به قهرمان اول فیلم هایش بدل کند. کیمایی آرام آرام قهرمان آینده اش را وارد دنیای فیلم هایش داد و او را خیلی بطئی از حاشیه به متن آورد. حضور کوتاه او در فیلم ناموفق «تجارت» بعد ها با قرار گرفتن در کنار قهرمانانی چون «سلطان» و «امیرعلی» به تدریج تصویر قهرمان آینده کیمیایی را شکل داد. این روند منطقی که کیمیایی پدر برای پولاد درنظر گرفته بود در «سربازهای جمعه» به نقطه ماقبل آخر رسید ، یعنی همان جایی که پس از آن می بایست او برگ برنده ایی که سال ها روی آن کار کرده بود را رو می کرد. همان گمشده ایی که کیمایی پس از بهروز وثوقی در به در در پی یافتنش بود، هرچند در برهه ای با حضورعرب نیا و فروتن گفته شد که او آن حلقه مفقوده را یافته ، اما همکاری او با اولی دوام چندانی نیافت و دومی نیز در دو همکاری آخرش با کیمیایی مجالی برای ارائه خود پیدا نکرده بود و همین موجب شد تا همگان در انتظار قهرمان جدید کیمیایی باشند و«حکم» پایان این انتظار بود. پولاد در هیبت آدمکشی حرفه ای آنچنان در قالب نقش نشسته بود که توانست در برابر درخشش بازیگرانی مثل عزت اله انتظامی ، لیلا حاتمی وخسرو شکیبایی درخشش دیگری داشته باشد . گویی در جایی که همگان به تحسین پولاد در اجرای این نقش پرداختند. کیمایی نفسی راحت از اعماق وجود کشید. سرمایه گذاری او نتیجه داده او حالا از بابت داشتن قهرمانی با ویژگی های مورد نظرش خیالش راحت شد و بر همین اساس است که با خیالی آسوده نقش جوان اول «رییس» را به می سپارد و اعلام می کند که در صورت ساخت «شریک» این پولاد است که نقش اول فیلمش را ایفا می کند. او حالا به پاس تیز هوشی کیمیایی بزرگ تبدیل به بازیگری شده با امضای مستقل ازپدر ، که تداوم آن فقط با انتخاب های صحیح حاصل می شود. تا به این جا مخاطبان چهره او را در آثار دیگری چون «صحنه جرم ورود ممنوع» ومجموعه« مرگ تدریجی یک رویا» که پدرش کارگردان آن ها نبوده دیده است. ایفای نقش آراس مشرقی در مجموعه جیرانی او را به چهره ای شناخته شده در نزد عامه مخاطبان تبدیل کرده است. بی شک دست پیدا کردن به مخاطب عام از طریق رسانه تلویزیون هدفی است که پولاد آن مد نظر خود قرار داده و شاید در پی اتخاذ این سیاست است که بازی در مجموعه مناسبتی «خونمردگی» را می پذیرد. مجموعه ای که بی شک به خاطر پخش شبانه اش مخاطبان زیادی را جذب خود خواهد کرد .
لیلا حاتمی/ خارج از سایه پدر
هیچگاه زیر سایه پدر قرار نداشت و زمانی اولین حضور حرفه ایی اش را در سینما تجربه کرد که علی حاتمی روزهای آخر زندگی اش را در بستر بیماری طی می کرد ودرست در نیمه های تولید«لیلا» بود که پدرش ازدنیا رفت. البته او پیش از آن تجربه های کوتاهی با علی حاتمی داشت که شاخص ترین آن نقشی بود که در دلشدگان ایفا کرد . اما «لیلا» آ غازی بود برای دوران حرفه ای لیلا حاتمی. شروعی رویایی ، با یک شاه نقش که او از آن نهایت استفاده را برد و توانست موقعیتش را به عنوان یک بازیگر حرفه ایی در سینما تثبیت کند. چهره آرام و لحن صدای او موجب شد تا نقش های از جنس «لیلا» در ادامه به او پیشنهاد شود، اما او در میان انبوه پیشنهادهایش بازی در نقش «شیدا» را پذیرفت. اما حاتمی در ادامه راه در تلاش بود تا شمایلی که از او در اذهان نقش بسته را بشکند و بر همین اساس بود که نقش زنی خیابانی را در فیلم «آب و آتش» جیرانی پذیرفت و با اجرای صحیح این نقش توانست از قالب همیشگی خود خارج شود. این فیلم اگر برای سازنده اش و یا پرویز پرستویی امتیازی نداشت ، اما برای حاتمی یک اتفاق تازه بود که برایش تندیس پنجمین جشن سینمای ایران را هم به ارمغان آورد. ایفای نقش مادر پسر بچهای ده،دوازده ساله در فیلم «مربای شیرین» مرضیه برومند تلاش دیگری بود از او تا بار دیگر خود را در نقشی تازه محک بزند. او در حالی بازی در این نقش را پذیرفت که کمتر بازیگر همسن و سال او حاضر می شد در آن شرایط نقش یک مادر را ایفا کند.«سالاد فصل»و«حکم» دیگر نقش های متفاوت کارنامه لیلا حاتمی هستند که او به مانند اکثر کارهایش به درستی از ایفای آن ها بر آمد. او طی سال ها فعالیت خود در عرصه بازیگری تجربیات دیگری چون « شاعر زباله ها »،«سیمای زنی در دوردست» ،« ارتفاع پست» ، «ایستگاه متروک» و... دارد ، فیلم هایی که هرچند شمای آشنای لیلا حاتمی را در ذهن مخاطب ترسیم می کرد ، اما در اکثر این آثار حاتمی با دریافت درست از نقش ها توانست وجه ای تازه به کاراکترهایش جلوه گر کند. او اخیرا تجربه ای نو در فیلم «بی پولی» داشته که باید تا جشنواره فجر در انتظار ماحصل کار او بنشینیم.
گلشیفته و شقایق فراهانی / خواهران غریب
خواهران فراهانی، صرفنظر از مقوله کوچکتر بزرگتری، در بازیگری هم مسیرهای متفاوتی را پیمودهاند. شقایق، در تئاتر بازیگر نسبتا خوبی نشان داده، مثلا در نمایشی که به کارگردانی پدرش بهزاد فراهانی و برداشتی آزاد از داش آکل صادق هدایت بود، بازی خوبی از خود به نمایش گذاشت. در سینما هم، در فیلمی چون «چتری برای دو نفر» بازی متفاوت و پیچیدهای را از او شاهد بودیم، اما به هر حال، «طوطیا» یا «عشق کافی نیست» و امثال آنها چندان اعتباری برای بازیگرش به ارمغان نمیآورند.
اما حقیقت این است که سینما سنگ محک دیگری برای گلشیفته بوده است. از اولین فیلم عمرش، درخت گلابی، به راحتی میشد بارقههای استعداد را در بازی عجیب اما ملموس و طبیعیاش دید. اما به رغم همه واکنشهای مثبت، هنوز میشد نگران بود. نگران استعداد کودک و نوجوانی که ظهور میکند اما با بلوغ و بزرگسالی دیگر نشانی از آن باقی نمیماند. اما گلشیفته متفاوت بود. پس از چند سال غیبت شاهد بازگشت دوباره او بودیم. دورهای که «بوتیک» سرآغاز موفق آن محسوب میشد. طبیعی بود که سینمای ایران قدم این چهره مستعد و جدید را مبارک بشمارد و از آن به بعد سیل پیشنهادها بود که به سوی او سرازیر میشد. تقریباً هر فیلم یا سریالی که دختری جوان را محور قرار داده بود او را میخواست. اما از بین همه آنها، «میم مثل مادر»، «اشک سرما» و «سنتوری» آثار مهمتری هستند. «م مثل مادر» قرار است اثری باشد در ستایش جایگاه مادر، اما اینکه هست یا نیست ربطی به تلاش مستقل گلشیفته برای ترسیم پرتره درد کشیده مادر ایرانی ندارد. او امضای خود را پای اثر میگذارد. یا در «اشک سرما»، او دختریست ساده، چوپانی در میان برف و کوه و توطئه و مرگ که لطافت و معصومیتش قربانی خشونت بیرحم جنگ میشود. «سنتوری» هم جلوه متفاوتیست از چهره تیپیکال دختر شهری متوسط که در ضمن همسر یک هنرمند هم هست. «تفاوت جنس بازی او در دوران عاشقی و بعد آن دعواهای وحشتناک خیرهکننده است. گویی بازیگر مورد علاقه ما، فیلم به فیلم، همزمان با بالا رفتن سن، پختهتر شده و غریزه شگفتانگیزش را با تجربه و تکنیک آمیخته است. حالا هم، با دیکاپریو و راسل کرو همبازی شده و اسطورهای چون ریدلی اسکات هدایش کرده که اگر تداوم داشته باشد و بتواند با تسلط بر آن زبان و فرهنگ، خود را با شرایط سینمای فوق حرفهای هالیوود وفق دهد قطعا شایسته اسکار خواهد بود. بالاخره کمتر از شهره آغداشلو که نیست، هست؟
میلکا و مهراوه شریفینیا / خواهران قریب
* حکایت مهراوه و ملیکا مثل شقایق و گلشیفته است. البته مهم نیست کی به کی برتری دارد، به هر حال هر کسی راه خودش را میرود اما انتخابهای درست مبتنی بر استعداد و علاقه هم جایگاه خودش را دارد. ملیکا شاید چندان علاقهای به بازیگری نداشته باشد چون مهمترین نقش سینماییاش به «مهمان مامان» (1382) بازمیگردد اما مهراوه که او را با نقش کوتاهش در «زیر پوست شهر» میشناختیم به یکباره با «ساعت شنی» و «روز حسرت» جلوههایی دیگر از قدرت بازیگریاش را نشانمان داد؛ نقشهای پررنگ و پیچیدهای که اجرایشان از عهده هر کسی برنمیآید. البته شاید همه نقش زن درگیر ایستاد را با پانتهآ بهرام به یاد بیاورند. چنانکه، مرد معتاد هم متبادر با نام بهروز وثوقیست، اما دقیقاً همینجاست که ارزش کار بهرام رادان و مهراوه شریفینیا معلوم میشود. اینکه از اسطورهها عبور کنی و بتوانی نامت را به کمک استعداد و تلاش و شاید عشق به هنرت در حافظه شلوغ و سلبی مخاطب، ثبت کنی. نکته دیگر گریز از کلیشههاست تکرار در نقش زن عبوس و بداخلاق که مشکلاتی عموماً غیرعادی دارد او را تهدید میکند. مهراوه نباید، ترانه همیشه 15 ساله باقی بماند.
* باران کوثری / از تبار بانوی اردیبهشت
باران کوثری، قطعاً نمونه موفق off – spring هاست. کسی که خودش را ازسایه مادرش فراتر برد و مستقلاً جایگاه ویژهاش را در سینمای ایران بهدست آورد. شاید تماشاگران «روسری آبی» فکرش را هم نمیکردند که دختر کوچولوی شیطان فیلم، روزی به یکی از امیدهای این سینما تبدیل شود. حتی «زیر پوست شهر، هم نشان چندانی از آن «امید» و این «آینده» نداشت. اما «رقص در غبار» و پیآیندهای دیگر، اذعان سینمادوستان را متوجه استعدادی نوظهور کرد. در این میان، «خون بازی»، «روز سوم» و مجموعه تلویزیونی «صاحبدلان» نقاط اوج کارنامه باران هستند. اولی، تبدیل شده به آزمون بازیگری برای هنرمندی که میخواهد خود را ثابت کند و البته نقشهای خاصی همیشه جواب میدهد. معتاد، عقبمانده، بیمار و... همیشه بستری برای ظهور قدرت بازیگری بودهاند و باران هم در «خون بازی» قدر این فرصت را میداند. «روز سوم» هم چالشی دریغانگیز در نقشی دشوار است. بهره درست و حرفهای از صدا و بدن و چهره، در عین محدودیتهای فیزیکی، یکی از اوجهای کارنامه باران را رقم میزند. اما و فقط یک نکته: پیشتر، از انتخاب درست گفتیم. انعطافپذیری هم یکیدیگر از رازهای بازیگران بزرگ است. فرار از نقشهای تکراری و تلاش برای دستیابی به افقهای نو. بازی در «توفیق اجباری»ها قطعاً ثمره چندانی برای یک عاشق نخواهد داشت.
پگاه آهنگرانی / همچنان با کفشهای کتانی
برای بودن و ماندن در هنر – صنعت – رسانه بیرحیمی چون سینما، فرزند سینماگر بودن یک امتیاز برای شروع است اما «ماندن» و «اثبات» بستگی تمام به شایستگیهای هنرمند دارد. «دختری با کفشهای کتانی» شروعی رویایی برای پگاه آهنگرانی بود. بودن میان حرفهایها و استخوان خردکردههای بازیگری و فیلمی که حول تو میچرخد. شاید بتوان گفت او بود که دوره جدیدی از حضور دختران نوجوان و جوان در سینمای ایران را آغاز کرد. اما حضور پگاه تا «زندان زنان» چند سالی به تعویق افتاد. این فیلم، اما بیشتر متعلق به رویا نونهالی و رویا تیموریان بود تا او. هر چند میشد تلاشش را برای درآوردن نقش به عینه دید و این دقیقاً رمز بازیگران بزرگ است. کسی نباید این «تلاش» و مرارت را ببیند، و این نقش و فقط نقش است که باید دید و ثبت شود. پگاه چندان پرکار نیست و نمیتوان با یکی دو نقش، قضاوت درستی درباره جایگاهش در بازیگری داشت. حتی «سه زن» هم نمیتواند معیار نهایی باشد. شاید، باید همچنان منتظر بمانیم.
* میلاد صدرعاملی / گریز به بازیگری
از میان معدود فرزندان سینماگران سینمای ایران، آنانی که به مقولهای غیر از بازیگری پرداختهاند کم نیستند، راما قویدل، بهمن کیارستمی، سمیرا و حنا مخملباف و ... . اما میلاد صدرعاملی با آنها یک تفاوت کوچک دارد. میل به بازیگری و تجربهاش حتی برای یک بار. «من، ترانه 15 سال دارم» اولین و آخرین تجربه بازیگری او بود و گویا سنگ محکی که راه آینده را به او نشان داد. ساخت چند مستند و آمادگی برای ورود به سینمای کوتاه و بعد حرفهای، مسیری است که میلاد برای حضور در سینمای ایران برگزیده است. راهی که قطعاً روشنتر از بازیگری معمولی بودن است.
رضا داودنژاد / به دنبال پدر
دقیقاً نمیتوان جایگاه رضا داودنژاد را در این سینما مشخص کرد. بازیگر، دستیار کارگردان و برنامهریز! سرمایهگذار! تهیهکننده، مشاور! و یا مجموعهای از همه اینها، شبیه به نقشی که محمدرضا شریفینیا ایفا میکند!
استقلال، واژه شریفیست. همانی که نیکلاس کیج برای رسیدن به آن، حتی نامش را عوض کرد که زیر دین عمویش، فورد کوپولای کبیر نباشد و یا آنجلینا جولی که مدتهاست از پدرش جان وویت جلو زده. همراه پدر بودن و از نفوذ و تاثیر او برای پیشرفت در مسیر حرفه زندگی اصولا چیز بدی نیست. اما در عین حال تلاش موازی برای ساخت دنیای شخصی و استقلال هنری هم ارجمند است. خطاب این سطور، به همه off-spring هاست.
اعتقاد چندان به شانس و اقبال ندارم. اگر آنها دارای دارای جایگاه و اعتبار در این سینما هستند مرهون استعداد و کوشش خودشان است. حکایت پدر و مادریست که فرزندشان را به 7 سالگی میرسانند و بعد دستشان را میگیرند و میبرندشان دم مدرسه. از آنجا به بعد خود آن بچه است که سرنوشتش را رقم میزند. شاگرد تنبل داریم و شاگرد زرنگ و یادمان باشد فرزند آلبرت اینشتین اصلاً نابغه نبود.