
دکتر شهرام یزدانی در رابطه با این پژوهش توضیح می دهند.شور عشق،یعنی همان احساساتی که اوایل آشنایی با یک نفر،ما را مشغول میکند و خواب و خوراکمان را میگیرد،مبنای درستی برای زندگی مشترک نیست؛یعنی این قبیل عواطف مثل استارت ماشین عمل میکنند.خداوند آنها را در وجود انسان قرار داده که آدم را به حرکت درآورد.ولی ما نمیتوانیم فقط با استارتزدن و باک ِ بدون بنزین حرکت کنیم.شواهد زیادی هم برای اثبات این نکته وجود دارد؛پژوهشگری به نام آرون تعداد زیادی از افرادی را که دچار عشق حاد و آتشین بودند زیر دستگاه FMRI که از کارکرد مغز عکس میگیرد گذاشت و از آنها خواست به معشوق خود فکر کنند،یا عکس آنها را نشانشان داد.کارکرد مغزی این افراد نشان داد که هنگام فکر کردن به معشوق،فقط آن قسمتهایی از مغز فعال میشود که مربوط به «پاداش فوری» است- همان قسمتهایی که اگر گرسنه باشیم و غذا بخوریم فعال میشود؛یا در افراد معتاد به کوکائین،همان قسمتی که بعد از مصرف مادهی مخدر به فعالیت میافتد.این قسمتهای مغز،تشکر فوری را اعلام میکنند و یک چیز فوری طبعاً دوام زیادی هم ندارد.در حالی که مغز،قسمتهای دیگری هم دارد که مربوط به پاداشهای طولانی مدتاست.
دو پژوهشگر دیگر به اسمهای بارتل و زیکی هم همین آزمایش را روی کسانی پیاده کردند که عشق شان تداوم پیدا کرده بود و به اصطلاح عشق رفیقانه داشتند؛همان نوع عشقی که شور و هیجانش از بین رفته اما صمیمیتش مانده و با مرور زمان،بیشتر هم شده است.عکس کارکرد مغز این افراد نشان داد که فکرکردن به عشقشان قسمتهایی از مغز آنها را فعال میکند که مربوط به «پاداشهای بلند مدت» است- همان قسمتهایی که وقتی شما به شغل مورد علاقهتان فکر میکنید یا موسیقی مورد علاقهتان را گوش میکنید، یا در لحظات آرامش مذهبی، در ذهنتان فعال می شود.
نتیجهی این پژوهشها نشان میدهد چون پاداش فوری همیشه تایید کنندهی چیزهایی است که غیرقابل اتکا هستند،عشق رمانتیک هم که گه گاه دستمایهی شعر و غزل و رمان و فیلمها میشود و چیز قشنگی هم هست،قابل اتکا نیست.در عوض،عشق رفیقانه،قابل اعتماد و ماندگار است.
آیا عشق نوعی بیماری است؟
برخی از پژوهشگرها روی این موضوع متمرکز شدهاند که «آیا عشق آتشین صرف نظر از عشق نافرجام،یک بیماری است یا نه؟» و جالب است بدانید روانشناسان بیشترین شباهت را بین عشق و یک بیماری خاص روانی به نام وسواس اجباری مشاهده کردهاند.در این بیماری،افکار خاصی به ذهن هجوم میآورد که فرد گریزی از آنها ندارد؛این افکار او را مجبور به ایجاد رفتارهای خاصی میکند که اگر انجام ندهد دچار تنش و اضطراب زیادی میشود.مثلا کسی عادت دارد هر شب 70 بار ریشش را شانه بزند و اگر 69 بار این کار را انجام بدهد درونش منقلب میشود و نمیتواند آسوده بخوابد.
عشق نه فقط در ظاهر و علایم بالینی شبیه این بیماری است، که از نظر آزمایشگاهی هم به آن شباهت دارد.در بیماری وسواس اجباری،یک ناقل خاص در سلولهای پلاکت خون بیمار افزایش پیدا میکند.پژوهشگری به نام مارازیتی،افراد عاشق را به این طریق آزمایش کرده و به این نتیجه رسیده که آنها هم درست همین حالت را دارند. یعنی انگار عشق یک حالتی شبیه به وسواس اجباری ایجاد میکند که در آن فرد عاشق دچار افکار و عادتهای خاصی میشود که نمیتواند از دست آنها خلاص شود- مثل تماس گرفتن پی در پی با معشوق و فکر کردن مداوم به او که عملکرد عادی ذهنش را مختل میکند.
هوش عاطفیات را بالا ببرپژوهشهای زیادی نشان دادهاند که «هوش عاطفی» یکی از مهمترین عوامل موفقیت ازدواج است. هوش عاطفی نوعی از هوش است که به ما کمک میکند به احساساتمان آگاه باشیم،بتوانیم عواطفمان را خوب بیان کنیم، آنها را خوب کنترل و هدایت کنیم.