کریمی علاقه به تحصیل نداشت. خودش در یک مصاحبه جنجالی در سال 80 گفت: من اجازه نمیدهم بچههایم درس بخوانند. آنها باید از بچگی بروند سر کار. چون الان همه میبینند که مهندسها در این مملکت بیکار ماندهاند! | |||
هیچکس نفهمید آن پاهای جادویی چرا به مدت 2 سال با قفل محرومیت کنفدراسیون فوتبال آسیا بسته شد. نه روزنامهای نوشت و نه تصویری رفتار بر صفحه تلویزیون نقش بست. فقط دهان به دهان چرخید و چرخید که داور را مضروب کرده است. محرومیت او با از دست رفتن بهترین روزهای زندگی حرفهایاش همراه شد. علی کریمیکه خیلی زود توانسته بود با 3 بازی رویایی در پرسپولیس به تیم ملی راه یابد، با حرکتی ناشیانه خود را خانه نشین کرد. |
به نوشته جام جم، روزها، هفتهها و ماهها برای او کند میگذشت و هواداران پرسپولیس فقط به چند بازی درخشان او در ترکیب پرسپولیس و بازیهایی که از او در تیم قهرمان بانکوک به یاد میآوردند، خوش بودند. روزها برای کریمیدر ورزشگاه کارگران به تلخی میگذشت. دویدن کنار زمین، برای روی فرم ماندن. تمرین کردن او با پرسپولیس سودی نداشت، نه برای خودش و نه برای پرسپولیس. کریمی فقط نرم میدوید.
روزی از همان روزهای سرد زمستانی تماشاگرانی که روی سکوها تمرین پرسپولیس را به تماشا نشسته بودند، با دیدن دوباره کریمی و شنیدن این خبر که چیزی تا پایان مهلت محرومیتش باقی نمانده است، برایش فریاد کشیدند: «کریمی ریوالدو ... کریمی ریوالدو...» کریمی دور زمین میدوید و از مقابل جمعیت عبور کرد. نگاهی از زیر چشم به فریادکشان انداخت و بدون این که واکنشی برای نشان دادن رضایتش نشان دهد، عبور کرد. دقیقهای بعد، دوباره پس از طی زمین مقابل همان جمعیت رسید که فریاد میزدند: «کریمی ریوالدو ...» و این بار ایستاد... دستش را به کمر زد و طلبکارانه هواداران را نگاه کرد. انگار داشت با عمق نگاهش با جمعیتی که لحظهای سکوت کرده بود، حرف میزد. پس از گذشت کمتر از 30 ثانیه، دوباره فریاد هواداران بلند شد: «ریوالدوی کریمی... ریوالدوی کریمی... » و کریمی این بچه مغرور فوتبال ایران، دوباره به دویدن ادامه داد.
پسوند خانواگیاش پاشاکی است. پس خیلیها تصور میکنند او باید زاده روستایی در گیلان باشد. اما کریمیدر کرج چشم گشود و پدری که برای تغییر کار و جستجوی زندگی بهتر راهی کرج شده بود، نام محمد علی را برای او برگزید.
****
پالیستا شهری است با ویژگیهای خاص اجتماعی. ریوالدو نمیداند این از خوش اقبالیاش بود یا از بدشانسیاش که در چنین شهری با این اقتصاد به دنیا آمد. امروز بعد از 37 سال زندگی، هرچند از شهری که کودکانش هر روز صدای شلیک گلولههای یاغیها و جداییطلبان را میشنوند دور مانده؛ اما هنوز خاطره بستنی فروشی اش روی سکوهای ورزشگاههای فوتبال این شهر را از یاد نبرده است.
****
کریمی علاقه به تحصیل نداشت. خودش در یک مصاحبه جنجالی در سال 80 گفت: من اجازه نمیدهم بچههایم درس بخوانند. آنها باید از بچگی بروند سر کار. چون الان همه میبینند که مهندسها در این مملکت بیکار ماندهاند!
****
ریوالدو مجبور شد تحصیل را رها کند. وقتی پدرش (رومیلدو) درگذشت، او هنوز یک نوجوان بود. باید خودش را وادار میکرد برای معاش خانواده پرجمعیت، دستفروشی کند. روزها کار کرد و شبهایش را در زمینهای فوتبال گذراند. تمرین به تنهایی زیر نور مهتاب، یکی از دلایلی بود که شوتهای از راه دور او زبانزد شد.
وقتی عابدینی دست کریمی را گرفت و به اردوی بروجرد برد ایویچ فریاد زد: «تیم من خانه دلالها نیست»
****
وقتی امیر عابدینی دستش را گرفت و به اردوی بروجرد برد تا بازیکن فتح را پیش چشم ایویچ قرار دهد، مربی وقت تیم ملی فریاد زده بود: «تیم من خانه دلالها نیست. مگر میخواهم تیم محلی درست کنم؟ این دو را بیرون کنید»! این بدترین خاطره زندگی جادوگر بود.
****
سال 96 میلادی بود. المپیک تابستانی آتلانتا شاهد حذف برزیل از رقابتهای فوتبال شد. ریوالدو مقابل نیجریه گل زد، اما تیمش باخت. همان سال زیباترین گل سال برزیل را از دایره مرکزی زمین به ثمر رساند تا زاگالو دستمزد درخششهای وی را با خط زدن نامش از تیم ملی برزیل بدهد!
****
سال 1384 بود که بایرنیها سراغ جادوگر رفتند. بکن باوئر که به عنوان مفسر بازی ایران مقابل آلمان در آزادی بازی را تفسیر میکرد، بین 2نیمه گفت: شماره 8 ایران مرا به یاد گردمولر میاندازد. پس طبیعی بود ژرمنها او را از چنگ الاهلی امارات بیرون بکشند. او طی دو سال 3 گل برای این تیم آلمانی زد.
****
سال 97 میلادی برای ریوالدو زندگی معنی جدیدی داشت. او با بارسلونا قراردادی به ارزش 26 میلیون دلار امضا کرد و چنین گفت: «زندگی مالی راحتی میخواهم. هم برای خودم و هم برای خانوادهام که احساس میکنم هنوز زخم شلاقهای سالها گرسنگی را روی تن خود دارند»! ریوالدو در 34 بازی برای این تیم 19 گل زد که زبانزد آنها قیچی برگردان او برابر منچستر یونایتد بود.
****
از پرسپولیس تا القطر، از بارسلونا و میلان تا المپیاکوس! از القطر تا پرسپولیس و از المپیاکوس تا بنیادکار!
شکی نیست که نه فقط به خاطر شعارهای هواداران پرسپولیسیها در خواندن کریمی با لقب ریوالدو، که در سرنوشت، این دو شباهتی بی بدیل و کم نظیر به یکدیگر دارند. ریوالدو به هیچ یک از حقوق واقعیاش در فوتبال نرسید.
تکنیکی ترین چپ پای جهان هرچند جام بهترین بازیکن سال فوتبال جهان را ربود، اما درست مثل علی کریمی که او هم در آسیا جام مرد سال را ازآن خود کرده بود، مغلوب غرور خود شد. هردو فرزندان زیبای فوتبال هستند، اما شاید همین امروز میتوانستند هنر کم نظیرشان را به جای بازی در مرحله یک هشتم نهایی لیگ قهرمانان باشگاههای آسیا پیش چشم عده بیشتری از اهالی فوتبال قرار دهند.
چگونه میتوان از دوئل امروز چشم کند؟ کریمی و ریوالدو ... باید دید آن نگاه معنی دار کریمیدر ورزشگاه کارگران که از خواندن نامش با پسوند ریوالدو ناراضی میشد، چقدر واقعی و بحق بوده است! دوئل بنیاد کار و پرسپولیس را نمیتوان از دست داد.
سلام خسته نباشید وبلاگ قشنگی دارید من خیلی دوست دارم با شما تبادل لینک کنم اگه شما هم مایل هستید از طریق فرم تماس با ما در سایت من بهم اطلاع بدید و لطفا ادرس وبلاگتون و عنوان وبلاگتون برای تبادل لینک رو هم بنویسید