.
این سریال روایت مردمی است که از یک سانحه سقوط هواپیمایی جان سالم به درمیبرند و درست وسط جزیره ای دور افتاده در منطقه ای گرمسیر، تلاش برای رهایی از جزیره را آغاز می کنند. هر قسمت ۴۲ دقیقه ای این سریال علاوه بر ماجرای اصلی با فلش بکهایی به زندگی شخصیتها همراه است و به تدریج مخاطب را با زندگی شخصیتهای اصلی داستان آشنا می کند. شخصیتهایی که تقریبا هر کدام از یک نژاد، یک طرز تفکر و یک فرهنگ متفاوت هستند. در این سریال نماینده ای از هر قاره وجود دارد. از آسیا، استرالیا، آمریکا، اروپا و آفریقا و حتی از قطب هم نماینده ای حضور دارد (خرس قطبی) و شاید یکی از مسائلی که باعث جذب بی سابقه مخاطب برای این سریال شده همین نکته است نکته ظریفی که باعث می شود تقریبا تمام بینندگان براحتی با شخصیتها همزادپنداری کنند.
این مجموعه در اوهایو فیلم برداری شده و بعلت تعدد هنرپیشگان و لوکیشن خاص یکی از پرهزینه ترین سریالهای تلویزیونی است که تابحال از تلویزیونهای جهان پخش شده است.
اما این سریال کاندید و موفق به دریافت جوایز زیر شده است.
برنده جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از جوایز ALMA 2006
برنده جایزه بهترین سریال تلویزیونی از جوایز ASCAP 2005
برنده جایزه بهترین سریال تلویزیونی از جوایز ASCAP 2006
کاندید بهترین سریال تلویزیونی ، بهترین بازیگر نقش مکمل زن و مرد ، بهترین بازیگر مرد در سال ۲۰۰۷
ماتئو فاکس برنده جایزه بهترین بازیگر مرد در سالهای ۲۰۰۵-۲۰۰۶از آکادمی ASF امریکا
کاندیدای بهترین بازیگر مرد در سال ۲۰۰۷ از اکادمی ASF امریکا
برنده تدوین یک سریال تلویزیونی از امریکن سینما ادیتور ACE 2006 و ….
با فلاشبکهایی که در جاهای مختلف فیلم وجود دارد با شخصیت و گذشتۀ تک تک کاراکترهای سریال آشنا می شویم. خیلی از بینندگان این فلاش بکها را اضافی میدانند و ترجیح میدهند بیشتر به حوادث زمان حال پرداخته شود در صورتی که خیلی از نکات و دلایل عکسالعملی که شخصیتها نشان میدهند ریشه در حوادث گذشته دارد.
این سریال در هاوایی تصویربرداری شده و طبعا مناظر بسیار زیبایی دارد. البته نباید از هنر تصویربردار هم غافل بود که توانسته حس هر سکانس را به بهترین شکل ممکن به بیننده منتقل کند. تدوین در این فیلم یکی از کلیدیترین ویژگیهاست آن هم به دلیل وجود داستانهای موازی فراوان در زمان حال و گذشته.
بازیگران از همان قسمت اول نقش خود را به بهترین شکل ایفا میکنند، خصوصا شخصیت جانلاک که اصلا میمیک صورتش جان میدهد برای بازی کردن نقش آدمهای مرموز. بازیگر نقش جک (نقش اول سریال) و سعید (بازیگر هندی الاصلی که در این سریال نقش یک عراقی رو بازی می کند) هم خیلی خوب و علاقۀ خاصی به آنها پیدا میکنیم.
جدای از تمام ویژگی های مثبت این سریال باید به موسیقی بسیار بسیار زیبای آن اشاره کرد که به ساده ترین شکل ممکن، تاثیرگذارترین لحظات را خلق میکند و البته تیتراژ پایانی فوقالعاده این سریال.
نکته جالب درمورد این سریال این است که باوجود گذشت مدت زمان اندکی از زمان پخش این سریال، شاهد ارجاع به آن درمجموعههای تلویزیونی، کتابهای کمیک و آلبومهای موسیقی هستیم. تقریباً تمام کسانی که سریال تلویزیونی گمشدگان را دنبال میکنند تئوریهایی رادر مورد روند کلی داستان و آنچه که در جزیره میگذرد داشتهاند و این حتی شامل برخی از هنرپیشههای این سریال هم میشود اما دلیل اینکه هیچکدام از این تئوریهافراگیر نبوده و در عین توضیح برخی رخدادها غیرقابل استناد به نظر میرسند میتواند این باشد که نویسندگان این مجموعه تلویزیونی پرماجرا از همان ابتدا و از «پیلوت» سریال، برنامهریزی برای ثانیه به ثانیه این سریال داشتهاند.
کارلتونکوز نویسنده و یکی از تهیهکنندگان این سریال میگوید: « ما از همان ابتدا دلیل حضور خرس قطبی، منبع پیام رادیویی، یادداشتی که سایر در دست داشت و علت سقوط هواپیما را در نظر داشتیم و تمامی این دلایل را در نگارش اپیزودهای این سریال در نظر گرفتیم. البته زمان افشای این دلایل برای ما مشخص نبود و اصلاً مطمئن نبویم که بخواهیم همه آنها را به شکل شفاف افشا کنیم.»
به تعبیر دیگر گمشدگان همچون برخی از آثار علمی تخیلی سینمای جهان چون اودیسه فضایی ۲۰۰۱ و یا سولاریس است که از علوم انسانی علیالخصوص از روانشناسی، جامعهشناسی وفلسفه بهره میگیرد و اهداف خود را به چالش با مفهوم و فلسفه حیات بشری قرارمیدهد. تیم فیلمنامهنویسی این مجموعه بدیع با چنین نگرشی خیلی زود بیننده را از تصور تماشای رابینسون کروزوئه دیگر بیرون میآورد و با معرفی شخصیتهای اصلی که نام اکثر آنها از نام فیلسوفان برجسته قرون گذشته گرفته شده، کنکاشی دقیق از بیننده را طلب میکند.
روبهرو شدن با چنین حجم بالایی از اطلاعات در قالب یک سریال تلویزیونی باعث میشود تا حداقل استفاده برای ببنندگان این باشد که از روی مبلهای نرم منزل بلند شده و برای حداقل درک آنچه که دیدهاند جستوجویی در اینترنت و یا کتابخانه نزدیک محل سکونتشان داشته باشند و یا این که مدت زمانی را به جمعآوری اطلاعات شفاهی در مورد داستان هر اپیزود سپری کنند.قطعاً این رویکرد میتواند از باب رسانهای و احیای نقش آموزشی تلویزیون در دنیایی که رسانههای جدید هر روز عرصه را بر تلویزیون و برنامههای آن تنگترمیکنند مورد بررسی قرار گیرد که البته مجال آن در اینجا نیست. اما اگر شرح کلیت داستان این سریال تا به حال غیرممکن بوده و در کنار آن بیننده با این حجم ازاطلاعات فرهنگی، جامعهشناسی، تاریخی، اسطوره شناسی و… بمباران میشود چرا باید آن را تا به حال دنبال کرده باشد؟ شاید بهترین دلیل این باشد که در این سریال از قهرمان خبری نیست و هیچکس هم نمیخواهد قهرمان باشد. در واقع هر کدام از ما میتوانیم به جای شخصیتهای رنج کشیده این سریال باشیم، آلام آنها را حس کنیم و یا پیشنهادی برای رهایی آنها از این رنج خواسته یا ناخواسته داشته باشیم.
هر کدام از این انسانها نه تنها در این جزیره بلکه در هزار توی زندگی گمشدهاند و فارغ از شاخصههای زندگی مدرن در پی یافتن راهی برای پیدا کردن خود واقعی هستند؛ جستوجویی که در پارهای از موارد به قیمت جان آنها تمام میشود