گزارشی از عروسی دختر آقای دکتر احمدی نژاد
بازتاب :یکی از همسایگان سابق رئیس جمهور از برگزاری جشن عروسی دختر دکتر احمدینژاد، رئیسجمهور گزارشی ارسال کرده است. در این گزارش آمده است:مدت زیادی، همسایه خانواده عروس بودیم و به همین دلیل رابطه دوستی صمیمی بین ما و خانواده آنها برقرار شده بود. شاید به همین خاطر بود که کارت دعوت عروسی دخترشان را برای ما هم فرستادند. وقتی کارت را دیدیم خیلی خوشحال شدیم و در عین حال برانگیخته. کارت دعوت خیلی ساده بود. شاید سادهترین کارت عروسی که تا به حال دیده بودم. زمان مراسم، پنجشنبه، دوازدهم مرداد قید شده بود. چون هر 4 نفرمان دعوت داشتیم طوری برنامهریزی کردیم که بتوانیم آن شب بهموقع خودمان را به مراسم برسانیم. تلفن زنگ زد. چند روز مانده بوده به مراسم؛ اما از طرف خانواده عروس به ما گفتند، مراسم سه روز عقب افتاده و به یکشنبه، 15 مرداد موکول شده است. اول کمی تعجب کردم، اما وقتی علتش را جویا شدم، گفتند «برای پدر عروس، سفر فوری پیش آمده و گفته است که من نمیتوانم در عروسی دخترم حضور داشته باشم. اما خانواده داماد لطف کردند و با تلاش فراوان توانستند مراسم را به روز یکشنبه موکول نمایند».یکشنبه شب مطابق آدرسی که در کارت بود مسیر را طی کردیم تا به سالن رسیدیم، سالن برایم آشنا بود، منشی یکی از دوستان صمیمی من هم در همین سالن، عروسی دخترش را برگزار کرد، امشب که با کنجکاوی به سالن آمده بودم متوجه موضوعی شدم که شاید آن شب متوجه نشده بودم و آن سادگی غیرمعمول سالن بود. امری که لااقل امشب انتظار آن را نداشتم. روی هر میز 4 رقم میوه معمولی و تنها یک نوع شیرینی گل محمدی (دانمارکی سابق) قرار داشت. از آقایان در محوطه و از خانمها در سالن پذیرایی میشد.وقتی ما به مراسم رسیدیم؛ آقای دکتر مانند بقیه افراد روی یکی از میزهای پذیرایی در محوطه نشسته بود و با بقیه صحبت میکرد. چشمانم را چرخاندم تا ببینم؛ بزرگان و مسئولان و وزرا و … کجای محوطه نشستهاند. اما جز دو یا سه نفر، چهره هیچیک از میهمانان برایم آشنا نبود. از اطرافیان که پرسیدم، گفتند آقای دکتر تنها اقوام و چند خانواده از همسایهها را دعوت کرده است. بعدا متوجه شدم از میان آن چند چهرهای که مشهور بودند و در صفحه تلویزیون آنها را دیده بودم، یکی از طرف خانواده داماد دعوت شده است و دو نفر دیگر هم پس از مسئولیت جدید آقای دکتر، همسایه آنها شده و مانند ما به خاطر همسایه بودن دعوت شدهاند. نوبت شام که رسید؛ سرمیزها برای هر نفر یک پرس غذا گذاشتند، با شیشه نوشابه و یک ظرف کوچک سالاد کاهو، همین!… مراسم تمام شد.نگاهم به دکتر دوخته شده بود که یک گوشه ایستاده بود و از تکتک افراد اعم از بچه و بزرگ تشکر میکرد. برخی هم کنار دکتر میایستادند، تا دوستانشان با دوربین عکاسی و فیلمبرداری و موبایل و… از آنها عکس یادگاری بگیرند. در این میان یک اتفاق جالب آن بود که آشپزهای سالن هم با همان لباس آمدند تا با دکتر دست بدهند و روبوسی کنند. از همان فاصله از چهره آنها میشد فهمید که دکتر خیلی آنها را تحویل گرفته است.آخر سرهم ایستادند و با دکتر عکس یادگاری گرفتند. ما هم رفتیم و از آقای دکتر خداحافظی کردیم و ایشان هم از آمدن ما تشکر… در راه بازگشت به منزل، با خانواده درباره مراسم صحبت میکردیم. همه، شگفت زده بودند اما اینبار نه از رنگ و لعابهای غذا و دسر و میوه و پذیرایی. از رنگ خدایی عروسی. عروسی دختر رئیس جمهور ایران. عروسی دختر دکتر محمود احمدینژاد.