.:: دومیـــــــــم | سرگرمی دانلود آموزش ::.

طنز جوک sms فال اخبار جنجالی عکس دانلود تفریح اموزش جومونگ عکس بازیگر هالیوود کلیپ های موبایل ترفند ها نرم افزار مجانی

.:: دومیـــــــــم | سرگرمی دانلود آموزش ::.

طنز جوک sms فال اخبار جنجالی عکس دانلود تفریح اموزش جومونگ عکس بازیگر هالیوود کلیپ های موبایل ترفند ها نرم افزار مجانی

با موش میشه غذا های خوشمزه ای درست کرد ! اگه حالت بد میشه ن

لطفا اگر وضعیت مزاجی خوبی ندارید این عکس ها را نگاه نکنید ، تقصر ما هم نیست که مردم چین موش می خورن !!!

 

۩۞۩ برگزیده ترین داستان سال از نظر زنان ۩۞۩

آقایی از رفتن روزانه به سر کار خسته شده بود در حالیکه خانمش هر روز در خانه بود.او می خواست زنش ببیند برای او در بیرون چه می گذرد.بنابر این دعا کرد :خدای عزیز :من هر روز سر کار می روم و 8 ساعت بیرونم در حالیکه خانمم فقط در خانه می ماندمن می خواهم او بداند برای من چه می گذرد؟
بنابراین لطفا اجازه بدین برای یک روز هم که شده ما جای همدیگه باشیم.خداوند با معرفت بی انتهایش آرزوی این مرد را برآورد کرد .صبح روز بعد مرد با اعتماد کامل همچون یک زن از خواب بیدار شد و برای همسرش صبحانه آماده کرد بچه هارو بیدا کرد و لباسهای مدرسه شونو اماده کرد براشون صبحانه داد ناهارشان را تو کوله پشتی شون گذاشت و به مدرسه برد.خانه رو جارو کرد
- برای گرفتن سپرده به بانک رفت
- به بقالی رفت
- جای خواب )کجاوهء)گربه هارو تمیز کرد
- سگ رو حمام دادو ساعت یک بعد از ظهر بود و او عجله داشت برای درست کردن رختخوابها
 
- به کار انداختن لباسشویی
- جارو و گرد گیری
 
- تی کشیدن آشپز خانه
- رفتن به مدرسه برای آوردن بچه ها و سرو کله زدن با آنها در راه منزل
 
- آماده کردن شیر و خوردنیها و گرفتن برنامهءبچه ها برای کار خانه
 
 
- اتو کشی و مرتب کردن میز غذا خوری نگاه کردن تلویزیون حین اتو کشی در ساعت 4:30 بعد از ظهر و............ ......... .....(از ذکر انجام بقیه کارها فاکتور گیری شد.(در ساعت 9:00 او از یک کار طاقت فرسای روزانه خسته شده بود او به رختخواب رفت در حالیکه باید رضایت .........صبح روز بعد بلافاصله قبل از بیدار شدن از خواب گفت :
 
خدایا :من چه فکری می کردم من سخت در اشتباه بودم برای غبطه خوردن به موندن روزانه زنم در منزل لطفا و لطفا اجازه بده من به حالت اول خود برگردم
 

.خداوند با معرفت لایتناهی خود جواب داد:بنده ام من احساس می کنم تو درست را یاد گرفتی و خوشحالم که می خواهی به شرایط خودت برگردی ولی تو فقط مجبوری نُه ماه صبر کنی زیرا تو دیشب حامله شدی!!!

شخم زدن مزرعه

پیرمرد تنهایی در مزرعه اش زندگی می کرد. او می خواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار خیلی سختی بود.
تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود ولی چاره ای دیگر نبود تا از او کمک بگیرد.
پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال با این وضعیت نخواهم توانست سیب زمینی بکارم. ولی در صورتی هم من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد. من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی.
دوستدار تو پدر.

زمان زیادی نگذشت تا اینکه پیرمرد تلگرافی را با این مضمون دریافت کرد :
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام !
4 صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پلیس محلی دیده شدند و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند.
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهی چه کنی ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا میتوانستم برایت انجام بدهم !
 

پسرک کارگر

پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی.
مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد. پسرک پرسید،" خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟" زن پاسخ داد، کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد."
پسرک گفت:"خانم، من این کار را نصف قیمتی که او می گیرد انجام خواهم داد". زن در جوابش گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد،" خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم، در این صورت شما در یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت." مجددا زن پاسخش منفی بود".
پسرک در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مسئول داروخانه که به صحبت های او گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: "پسر…از رفتارت خوشم میاد؛ به خاطر اینکه روحیه خاص و خوبی داری دوست دارم کاری بهت بدم"
پسر جوان جواب داد،" نه ممنون، من فقط داشتم عملکردم رو می سنجیدم، من همون کسی هستم که برای این خانوم کار می کنه!

یه سایت خفن

برو به این وبلاگ و از اون چیزایی که دوست داری توش ببین 

 

  

 

 

اینجا کلیک کن و برو اونجا

نام خود را وارد کنید و منتظر سورپرایز باشید

نام خود رو به انگلیسی در سایت زیر وارد کنید و منتظر باشید... 
 

اسمتو تبدیل به عکس کن

به سایت زیر وارد بشید و اسم خودتون رو تایپ کنید، بعد عکسی که نزدیک به اسمتون هست بهتون میده! 

خلاصه داستان جومونگ + عکس

اجرای داستان بر می گرده به زمانی که کشور کره به عیالتهای مختلف تقسیم شده و مردم به کشورهای دیگه مهاجرت می کنن فردی از مهاجرین تصمیم می گیره که مهاجران رو جمع کنه و کشور رو سرو سامان بده اسم اون شخص های موسی نام داره اون ابتدا ارتشی رو درست میکنه به اسم دامو وپیروزیهایی رو بدست می اره ولی پادشاه مملکت خودش به اون خیانت میکنه ولیعهد دوست صمیمی های موسی بود ولی اون نمی تونه جلوی خیانت پادشاه رو بگیره های موسی در یکی از جنگها شکت می خوره و....

2mim.blogsky.com | تفریح دانلود آموزش

فراری می شه از غذا دختر رئس قبیله ها ی موسی رو زخمی پیدا می کنه و از اون پرستاری میکنه دختره از های موسی خوشش میاد و با اون به صورت مخفیانه ازدواج میکنه واز اون باردار می شه ولی های موسی کشته می شه ولیعهد که رفیق صمیمی های موسی است تصمیم می گیره که از اون زن مراقبت کنه و به همه از دروغ می گه که بچه ای که در رحم زن های مو سی هست مال اونو ولیعد پادشاه میشه و20 سال می گذره حالا اون پسر بزرگ شده و اسم اون جومونگ هست اون در ابتدا آدم لاابالی و خوش گذرانیه ولی اون دارای 2 برادر ناتنی هست که از زن دیگه پادشاه هستند و اونا با جومونگ کینه دار ن و می خوان سر اونو زیر اب کنن ه پادشاه برای آزمایش پسراش اونا رو می فرسته تا کمان مقدس رو در کوه مقدس پیدا کنن و به اون احترام بگذارند ولی برادرا تصمیم می گیرند که جومونگ رو بکشند جومونگ رو تو باطلاق می ندازند ولی از قضا زن جوان و زیبا که تاجر بوده از اونجا عبور می کنه و جومونگ رو نجات می ده این زن در آینده سرنوشت جومونگ رو رقم می زنه اسم اون زن سوسو نیو است.

2mim.blogsky.com| تفریح دانلود آموزش