.:: دومیـــــــــم | سرگرمی دانلود آموزش ::.

طنز جوک sms فال اخبار جنجالی عکس دانلود تفریح اموزش جومونگ عکس بازیگر هالیوود کلیپ های موبایل ترفند ها نرم افزار مجانی

.:: دومیـــــــــم | سرگرمی دانلود آموزش ::.

طنز جوک sms فال اخبار جنجالی عکس دانلود تفریح اموزش جومونگ عکس بازیگر هالیوود کلیپ های موبایل ترفند ها نرم افزار مجانی

حکایت طوطی های فاحـشه!

یک خانم برای طرح مشکلش به کلیسا رفت .


او با کشیش ملاقات کرد و برایش گفت: من دو طوطی ماده دارم که

 فوق العاده زیبا هستند. اما متاسفانه فقط یک جمله بلدند که بگویند: 

fxw5cj.jpg

«ما دو تا فاحشه هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم؟». این موضوع

برای من واقعا دردسر شده و آبروی من را به خطرا انداخته. از شما

کمک میخواهم. من را راهنمایی کنید که چگونه آنها را اصلاح کنم؟

 

کشیش که از حرفهای خانم خیلی جا خورده بود گفت: این واقعاً جای

 تاسف دارد که طوطی های شما چنین عبارتی را بلدند... من یک جفت

 طوطی نر در کلیسا دارم . آنها خیلی خوب حرف میزنند و اغلب اوقات

 دعا میخوانند. به شما توصیه میکنم طوطیهایتان را مدتی به من

بسپارید. شاید در مجاورت طوطی های من آنها به جای آن عبارت

وحشتناک یاد بگیرند کمی دعا بخوانند .

 

خانم که از این پیشنهاد خیلی خوشحال شده بود با کمال میل پذیرفت.

فردای آن روز خانم با قفس طوطی های خود به کلیسا رفت و به اطاق

پشتی نزد کشیش رفت. کشیش در قفس طوطی هایش را باز کرد و

خانم طوطی های ماده را داخل قفس کشیش انداخت .

یکی از طوطی های ماده گفت: ما دو تا فاحشه هستیم. میای با هم

خوش بگذرونیم؟

istockphoto_3176742_yellow_crested_cockatoo.jpg

طوطی های نر نگاهی به همدیگر انداختند. سپس یکی به دیگری گفت:

اون کتاب دعا رو بذار کنار. دعاهامون مستجاب شد!!

شکلک های یاهو و شعرهایشان!


ز جان شیرین‌تری ای چشمه‌ی نوش
سزد گر گیرمت چون جان در آغوش
○ نظامی
----------------


لبخند معاوضه کن با جان شهریار
تا من به شوق این دهم و آن ستانمت
○ شهریار
----------------


چگونه شاد شود اندرون غمگینم؟
به اختیار که از اختیار بیرون است
○ حافظ
----------------


به چشمک این همه مژگان به هم مزن یارا!
که این دو فتنه به هم می‌زنند دنیا را
○ شهریار
----------------


گاهی به نوشخند لبت را اشاره کن
ما را به هیچ صاحب عمر دوباره کن
○ فروغی بسطامی
----------------


خیال حوصله بحر می‌پزد هیهات
چه‌هاست در سر این قطره محال‌اندیش
○ حافظ
----------------


عجب عجب که برون آمدی به پرسش من
ببین ببین که چه بی‌طاقتم ز شیدایی
○ مولانا
----------------


آرامِ دل غمگین، جز دوست کسی مگزین
فی‌الجمله همه او بین، زیرا همه او دیدم
○ فخرالدین عراقی
----------------


منم شرمنده زین یاری که کردی
همین باشد وفاداری که کردی
○ وحشی بافقی
----------------


بده یک بوسه تا ده واستانی
از این به چون بود بازارگانی!؟
○ نظامی
----------------


ما را همین بس است که داریم درد عشق
مقصود ما ز وصل تو بوس و کنار نیست
○ عبید زاکانی
----------------


چندین شکستِ کارِ منِ دلشکسته چیست؟
ای هرزه‌گرد مگر نیست کار دگرت؟
○ وحشی بافقی
----------------


مرا هجران گسست از هم، رگ و بند
مرا شمشیر زد گیتی، تو را مشت
○ پروین اعتصامی
----------------


گفتی تو نه گوشی (!) که سخن گویمت از عشق
ای نادره گفتار کجا گوش‌تر از من؟
○ شهریار
----------------


آخرالامر گل کوزه‌گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
○ حافظ
----------------


جمالش کرد حیرانم، چه ماه است آن نمی‌دانم
که چشم از کشف ماهیت، نمی‌بندد تأمل را
○ اوحدی مراغه‌ای
----------------


کی توان حق گفت جز زیر لحاف
با تو ای خشم‌آور آتش‌سجاف!
○ مولانا
----------------


دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف
ای خضر پی‌خجسته مدد کن به همتم
○ حافظ
----------------


در راه عشق وسوسه‌ی اهرمن بسی است
پیش آی گوش دل به پیام سروش کن
○ حافظ
----------------


خواهم از گریه دهم خانه به سیلاب امشب
دوستان را خبر از چشم پرآبم مکنید
○ محتشم کاشانی
----------------


می می‌کشیم و خنده‌ی مستانه می‌زنیم
با این دو روزه‌ی عمر چه‌ها می‌کنیم ما
○ صائب تبریزی
----------------


به حال سعدی بیچاره قهقهه چه زنی
که چاره در غم تو، های های می‌داند
○ سعدی
----------------


از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
○ حافظ
----------------


تو را زین پس جز فرشته نخوانم
ازیرا که تو آدمی را نمانی!
○ فرخی سیستانی
----------------


آن دگر گفت ای گروه زرپرست
جمله خاصیت مرا چشم اندرست
○ مولانا
----------------


مکن از خواب بیدارم خدا را
که دارم خلوتی خوش با خیالش
○ حافظ
----------------



خواب مرگم باد اگر دور از تو خوابم آرزوست
خون خورم بی‌چشم مستت گر شرابم آرزوست
○ اهلی شیرازی
----------------


چون نماید به تو این دولت روی
رو در آن آر و به کس هیچ مگوی
○ جامی
----------------


نمی‌دانم که دردم را سبب چیست؟
همی دانم که درمانم تویی بس
○ اوحدی مراغه‌ای
----------------


گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
○ حافظ
----------------


ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
○ حافظ
----------------


آه از راه محبت که چه بی‌پایان است
با دو منزل که یکی وصل و یکی هجران است
○ صیدی
----------------


مرا صائب به فکر کار عشق انداخت بیکاری
عجب کاری برای مردم بیکار پیدا شد!
○ صائب تبریزی
----------------


رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی
○ انوری
----------------


گر به خشم است و گر به عین رضا
نگهی باز کن که منتظریم
○ سعدی
----------------


من مریض درد عصیانم که درمانم تویی
دردمند این‌چنین محتاج درمان شماست!
○ محتشم کاشانی
----------------


من چون نزنم دست که پابند منی
چون پای نکوبم که توئی دست‌زنان
○ مولانا
----------------


حباب‌وار براندازم از روی نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
○ حافظ
----------------


مرا که سِحر سخن در جهان همه رفته است
ز سِحر چشم تو بیچاره مانده‌ام مسحور
○ سعدی
----------------


این بدان گفتم که تا هر بی‌فروغ
کم زند در عشق ما لاف دروغ
○ عطار
----------------


مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو مانده‌ایم
○ سعدی
----------------


ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
○ حافظ

فرهنگ نامه لاتی شکلاتی

تپل : یعنی خوب یعنی همان چیزی که فقط فکرش را می کردی یعنی دوست داشتنی !



فطیر : یعنی خیلی یعنی خیلی زیاد یعنی اونقدر که نشه فکرش را کرد .



گرخید : گرخیدن یعنی ترسیدن یعنی کپ کردن یعنی کم آوردن یعنی قافیه رو باختن !



آجر : یعنی سیب زمینی یعنی 1000 کیلومتر اون طرف تر از بی احساسی ...



شوخی افغانی: یعنی هر مدل شوخی که حال طرف روا تا حد سکته پیش ببرد



زاق : یعنی ضایع یعنی زاقارت یعنی یه کامیون کار اشتباه !



سگ برگر : احتمالا غذایی است که خورده شده و باعث شده دهان طرف بوی یک کامیون پیاز بدهد و همراه با بو های دیگر !!



شاسی: اشاره به قد دارد



ترکوندن : یعنی حال پخش کردن اساسی یعنی فراهم کردن یعنی رسوندن یعنی خوب و اساسی رفتار کردن یعنی بدون نقص بودن



پیاز : یعنی خنگ یعنی مشنگ یعنی تو که عین بز نگاهم میکنی وقتی میگویم دوستت دارم!!



شیمبل: معمولا به جاسازی کردن یا مخفی کردن میگن



چنیم: وقتی میحواهی از چیزی تعریف کنی از این اصطلاح استفاده میکنی



بشقل : تغییر داده شده بقل (قل دادن) به معنی بده بیاد



گون (Gavan) : به آدمی میگن که هر چی بهش میگی نمیفهمه و در کل آی کیوش پایینه



گولاخ : گولاخ به ترکی یعنی گوش و در کل به آدم درب و داغون و نخراشیده میگن



تهران51: آدم دولتی کارمند



ملی شد: همه فهمیدن

(البته اصطلاح دیگری هم داره که ..... سانسور ! )



میرزا مقوا: کنایه از آدم لاغر و لق لقو



اوپدیس کردن: صدای ضبط را تا آخر بلند کردن



چریدن: به معنی داشته باش



چوخلصیم: یعنی خیلی مخلصیم



بی سیمچی رو زدن: وقتی با موبایل یوهویی قطع میشه گفته میشه



نبشی دادن: سوتی دادن گاف دادن



دوومنگل: ماتیز



ژولیت: مامور کلانتری



خسته: یه صفت به معنی حرفه ای و کار کشته



اونجا هیچی آنتن نمیده: در توصیف جاهای خیلی پرت گفته میشود



چلاسیدن: ترکیب ماسیدن و چسبیدن و پلاسیدن کنایه از آدمی که دپ شده



سی جی: به معنی آدم خز موتور باز



بدن کار: یعنی بدن ساز یعنی ارنولد یعنی زیبایی کار


اوشکول: غربتی گیج معادل پیه



برو جلو بوق بزن: زیاد حرف نزن



چلغوز: عقب مانده گیج



چمنتیم: مخفف چاکرتیم نوکرتیم مخلصتیم



خیالی نیست: مهم نیست مساله ای نیست



جیک ثانیه: زود سریع



دودره: کلک زدن حقه بازی کلاه گذاشتن سر کار گذاشتن کسی



دیفار: دیوار



سیریش: سمج



سوتی دادن: ضایع کردن خراب کردن انجام دادن کاری بر خلاف قاعده معقول



سیابازی: حقه بازی شارلاتان بازی



شاسکول: مسخره خل



شاسی بلند: قدبلند



قات زدن:قاتی کردن جوش آوردن آشفته و عصبانی شدن



قزمیت: آدم عقب افتاده



آخرشه تهشه اندشه: پایان نهایت در کار مورد نظر خبره و تمام بودن



آلبالو: تقریبا معنای خاصی ندارد و برای ضایع کردن طرف مقابل به کار برده میشود



آنتی حال زدن:ضد حال زدن حال طرف را در شرایط خاص گرفتن



آواکس: خبرچین



آینه بغل اتوبوس: به گوش های پهن و ایستاده و بزرگ گفته میشود



آیکیو:باهوش زرنگ یا برای مسخره کردن هوش طرف به کار میرود



اتو کشیده: آدم شق و رق



اجمالتیم:کوچک شده شما هستیم



اخرابتیم:خرابتیم



ارجینال: اصیل منحصر به فرد



شلخک: همین جوری اله بختکی



خز: آخر جوات بی کلاس پایین شهری



خز و خیل(خز و پیل): خز و دوستان اجتماعی چند خز



زاخار:مزاحم چیز ضعیف و بی کلاس



تریپ مرگ:بسیار بد حال و ایضا بسیار باحال



جوات: بی کلاس



جیرجیرک: پر حرف



چراغ خامش:مخفیانه



حسش نیست: حوصله اش را ندارم



خالی بند: دروغ گو 
 
 
------------- 
 
 
اشتب : مخفف اشتباه



افتض: مخفف افتضاح



افقی شدن : مردن



اوت: پرت



با اتیکت: با شخصیت



باتری قلمی: لاغر مردنی



با حال: با معرفت با مرام



با دنده سنگین رفتن: عجله نداشتن آرام و با طمانینه راه رفتن



بچه راکفلر: بچه پولدار



بچه مثبت: آدم سر به راه ! (فرهاد رادمنش)



بچه پاستوریزه: بسیار تمیز و مرتب



بروبچ: مخفف بر و بچه ها



پسی: پسر



دخی: دختر



بیلبورد: نهایت تابلو شدن



پاچه خوار :چاپلوس



دستمال : چاپلوسی!



پارازیت: اختلال مزاحمت



تگری شکوفه:حالت تهوع بالا آوردن



پایه:اهلش هست همراهی میکند



پیچ پلیسی: کشیدن ترمز و دور زدن ماشین



تابلو:انگشت نما مشهور



تریپ: قیافه سبک شیوه



تی تیش:به کسانی گفته میشود که خیلی وسواس دارند و در هر کاری خیلی حساس هستند



خبرگذاری: سخن چین



خفن:بی نقص خوب و تحسین برانگیزیابرای هر نوع اغراق به کار میرود



دور سه فرمان: کسی که خیلی مشکل دارد بسیار قاطی



کره: خیلی باحال



رادار: جاسوس



سه: مایه شرمندگی



شیرین عسل: چاپلوس بادمجان دور قاب چین



سیرابی: توهینی قدیمی از دوره برادران آب منگل



بروبکس(یافقط بکس):همان بر و بچ



نمور(نموره):جزئی کوچک کمی



نک و نال: ناله و زنجموره



بریدن:کم آوردن ناتوان شدن



فک زدن:خیلی حرف زدن ایضا چانه زدن



فنچ(فنچول):دختر کم سن و سال



هاگیرواگیر:گیر و دار شلوغی و پلوغی



قزل قورت: گرسنگی شدید



شله زرد: شل وارفته



صفاسیتی: کنایه از لذت زیاد بردن



قه ثانیه:فورا



کل کل کردن: لجبازی کردن



گیر سه پیچ: سماجت بسیار



کف و خون بالا آورد (قاطی کرد):خیلی تعجب کرد خیلی هیجان زده



آمپر چسبوند:عصبانی شد



مگسی شد: عصبانی شد



ریلیف(ریلیفش کن): آماده(آماده اش کن)



آنتن:آدم فروش خبر چین



اسگل: خل مشنگ کسی که رفتارهایش مسخره است



اسخل : همان اسگل هست + صفت خل بودن ...

(این واژه در بخش funny pics گروه مارشال کاربرد بسیار زیادی دارد )



یول :گیج مراجعه کنید به شاسکول



خط خطی ام: اعصابم خورد است



سیستم: هر چیز الکترونیکی که به هر وسیله ای سوار میشود



تابیل: نوعی تابلو ضایع کردن



زابیل: تابلو بودن ضایع



خالتور: موسیقی جوات



زابلو: تلفیقی از تابیل و زابیل با اشاره به ریشه کلمه



بینیم با: بگیر بنشین سر جایت بی خیال بابا این طور ها هم نیست



آژیر باش: حواست جمع باشد



کیشمیشی: در هم و بر هم قاتی



بزنگ ، بتلف: تماس بگیر تلفن کن



تیلیف: شماره تلفن تلفن



آویزون:به کسی گفته میشود که به کسی وابسته است انگل !! 
 
 

داستان ...

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. 


دختری بود در ولایت غربت که هر چیزی می گفت و هر چیزی می خواست همان موقع اتفاق می افتاد یا آرزویش برآورده می شد. مثلاً‌ اگر می گفت: «الان برق می رود» همان موقع برق می رفت یا اگر می گفت «کاش ملای مکتب مریض شود» همان وقت ملای مکتب مریض می شد.
باری این دختر کم کم بزرگ شد و به سن جوانی رسید. یک روز داشت در خیابان راه می رفت، چشمش افتاد به یک پسری که در زیبایی و ملاحت سر آمد همه جوانان بود. (خوانندگان عزیز، این تعریف و تمجیدها را زیاد جدی نگیرند. بنده نگارنده ـ اگر حمل به تعریف از خود نشود ـ معتقد است حسن و جمالی که خداوند عالمیان به این بنده کمترین عنایت کرده است، صد مرتبه بیشتر از حسن و جمال تمامی جوانان عالم است. با کمال تواضع، بنده نگارنده.) باری تا چشم دختر به جوان افتاد، با خودش گفت: «کاش این پسر، عاشق من شود و به خواستگاری‌ام بیاید.» از آنجا که آن دختر هر آرزویی می کرد، فوراً‌ برآورده می شد، از قضای روزگار، پسر هم فی الفور عاشق دختر شد و همان وسط خیابان آمد به خواستگاری. 


دختر گفت:«من حرفی ندارم ولی تو باید اول چند خواسته مرا برآورده کنی.» پسر گفت ای محبوب شیرین کار، شما جان بخواه.» دختر که توی دلش قند آب می شد، گفت: «اول این که باید برایم یک جفت شاخ غول بیاوری.» پسر گفت: «به روی چشم. همین الساعه.» و به راه افتاد دختر در دلش آرزو کرد که «کاش همین الان یک جفت شاخ غول پیدا کند و بیاورد.» هنوز آرزویش را کاملاً‌ نگفته بود که یک دفعه پسر با دو تا شاخ غول برگشت. 


دختر گفت: «حالا شرط دوم. و آن اینست که بروی دو تا کاغذ پیدا کنی که وقتی آنها را به هم بمالی، آتش بگیرد.» پسر به راه افتاد و دختر که داشت از شوق و ذوق دیوانه می شد، در دلش آرزو کرد که پسر زودتر آن دو کاغذ را پیدا کند. هنوز مشغول آرزو بود که پسر با دو تا روزنامه «سلام» و «رسالت» برگشت. 


دختر که داشت طاقتش طاق می شد و دلش نمی خواست باز هم پسر را جایی بفرستد، این دفعه یک شرط راحت تر گذاشت و گفت: «شرط آخر این است که با کف دستت راه بروی» پسر که در این کارها ورزیده بود و نیازی به آرزوی دختر نداشت، فوری معلق زد و شروع کرد با کفِ دست راه رفتن، در عین حال هر شیرین کاری دیگری هم که بلد بود ضمیمه خواسته دختر کرد. 


دختر که از دیدن شیرین کاری پسر، کلی ذوق زده شده بود و غش غش می خندید بنا کرد به تشویق پسر و گفت: «آفرین، هاهاها … خیلی بانمکی … هاهاها … موش بخوردِت… »
هنوز این حرف ها کاملاً از دهن دختر بیرون نیامده بود که یک دفعه، یک موش از گوشه خیابان آمد جلو و پسر را خورد! 


ما از این داستان نتیچه می گیریم که آدم باید در وقت شیرین کاری، مواظب موش های کوچه و خیابان باشد! 


قصه ما به سر رسید کلاغه به خونه‌ش نرسید

تفـاوت زن در ســه کشــور بـا فرهنــگ - خیلی باحاله

اگر یک زن سیگار بکشد:

در امریکا به او می گویند :زنیکه سیگاری

در ایران به او می گویند : زنیکه معتاد فاح.شه خیابانی لجن!

و در عربستان او را سنگسار می کنند!   

2-اگر یک زن برای برابری حقوق زن و  مرد تلاش کند:

در امریکا به او می گویند : فمنیست

در ایران به او می گویند :تهمینه میلانی

و در عربستان او را سنگسار می کنند!  

 

3-اگر یک زن مورد تج.اوز قرار بگیرد :

در امریکا او را به آسایشگاه روانی می برند تا او را به زندگی اجتماعی باز گردانند.

در ایران او را به آسایشگاه روانی می برند و او در آنجا خودکشی می کند!

و در عربستان او را سنگسار می کنند!   

4-اگر جسد زنی در یکی از میدان های شهر و درون یک کیسه پلاستیکی پیدا شود:

در امریکا : احتمالاً او یک زن خیابانی و بی خانمان بوده.

در ایران:احتمالاً شوهر غیرتی اش او را کشته

در عربستان: صد در صد بر اثر جراحات وارده ناشی از سنگسار به قتل رسیده است!  

 

5-زنان:

در امریکا اجازه دارند در  پزشکی ، حقوق ، مهندسی و ... تحصیل نمایند.

در ایران اجازه دارند در پزشکی ، حقوق ، مهندسی و .... به شرط تفکیک جنسیتی تحصیل نمایند

در عربستان اجازه دارند از بین بی سوادی و سنگسار یکی را برگزینند!  

 

6-

در امریکا: مادر و پدر مسئول نگه داری و تربیت و بزرگ کردن فرزندان هستند.

در ایران: مادر مسئول نگه داری و تربیت و بزرگ کردن فرزندان است.

در عربستان:فرقی نمی کند که مادر مسئول چیست چون در هر صورت سنگسار می گردد.  

 

7- اگر زنی بخواهد از شوهرش جدا شود:

در امریکا:درخواست طلاق می دهد و نیمی از سرمایه شوهرش به او میرسد( زمان بین درخواست طلاق و اتمام مراحل قانونی:دو هفته)

در ایران:در خواست طلاق می دهد و در صورتی که هیچ ادعایی نسبت به نفقه و مهریه نداشته باشد میتواند از همسرش جدا گردد(زمان بین درخواست طلاق و اتمام مراحل قانونی: 14 الی 15 سال!)

در عربستان:درخواست طلاق میدهد و شوهرش اجازه دارد او را سنگسار کند  

 

8-یک دختر 18 ساله:

در امریکا نیازی به اجازه کسی برای انجام کارهایش ندارد.

در ایران تنها برای دست شویی رفتن و تنفس نیازی به اجازه کسی ندارد!

در عربستان اصولاً هیچ اجازه ای ندارد!!!  

 

9-تبریک میگم شما پدر شدید.بچتون یه دختره

در امریکا:Oh God Thanks

در ایران: خاک بر سرت حلیمه! بازم دختر زاییدی؟!؟!

در عربستان: نعم؟البنت؟ لا لا لا! أنا بد بخت! سنک سار یا زنده فی القبر هذه الدختر!  

 

10-زنی به شوهرش خیانت کرد....

در امریکا: طلاق ....

در ایران: فحش، کتک ، اسید ، چاقو ، قتل ناموسی.....

در عربستان: به دلیل دلخراش بودن صحنه ها از بیان آن عاجزیم!

نکاتی مبهم از سریال یوزارسیف

خدایا آیا یوسف آنقدر زشت بوده است؟
خدایا چرا پوتیفار آنقدر جذاب تر است؟
خدایا آیا زنان برای این یوسف دست هایشان را بریده اند؟
خدایا چرا گریمور این سریال آنقدر ناشیست؟
خدایا چرا یوزارسیف هاله ی نورانی ندارد؟
خدایا چرا لباسهای زنان مصری اینچنین کلفت و انبوه است؟
خدایا چرا وقتی زنان هیز مصری دستان خود را می بریدند صدای قرچ قروچ چرخ های گاری از آنان استخراج می شد؟
خدایا چرا آمنهتب ته لهجه ی اصفهانی دارد؟
خدایا چرا چنین بلایی سر موهای رحیم نوروزی آورده اند؟
خدایا پروانه معصومی دیگر چه از جان این سریال می خواهد؟
خدایا از برای چه لباس یوزارسیف در آن زندان کثیف و یا حتی در هنگام خرد کردن سنگ همچنان سفید باقی ماند؟
خدایا آیا در آن زمان وایتکس وجود داشته؟
خدایا چرا هیچ مویی بر دست و پای مردان این فیلم نروییده؟!
خدایا آیا مصریان باستان گر بوده اند؟
خدایا آیا در همه ی زندان های آن زمان به جای موش همستر وجود داشت؟
خدایا پس این یعقوب کی کور میشود؟
خدایا چرا بنیامین از یوزارسیف خوشگلتره؟
خدایا دمت گرم این پوتی فار چقدر روشن فکر می باشد!!!
خدایا آیا در ان زمان اتو و چسب مو وجود داشته؟
خدایا آیا زلیخا و کاریماما نسبتی با قالی کرمان دارند؟
خدایا منم از اون دستمال قرمزا که برای یوزارسیف کادو می آوردند می خواهم
خدایا آخه اردلان شجاع کاوه را چه به نقش فرشته!!!
خدایا سپاس بی کران که من و دوستانم را با پخش این سریال اینچنین خشنود می کنی
خدایا این سریال را از ما نگیر

سوالات آیین نامه رانندگی و رانندگی سال 88

به منظور آشنایی دوستان با آیین نامه راهنمایی و رانندگی یه چند تا از سوالات رو کش رفتم که در اینجا برای شما میزاریم تا حالشو ببرید. 


فقط سر امتحان ضایع بازی در نیارید و ما رو یه وقت لو ندید ها... دیگه سفارش نکنم.  


 

2 . از یه خیابان فرعی میخواهید وارد خیابان اصلی شوید. چرا باید بیش از همه مواظب موتورسیکلت سوارها باشید؟
الف ـ چون همینجوری سرشون رو میندازن پایین میان تو تقاطع.
ب ـ چون سهمیه بنزینشون کمتره و گناه دارن.
ج ـ چون خیلی کوچیک هستند و ما ریز می بینیمشون.
د ـ ممکنه موتور پلیس باشه، بعد آب بیار و حوض خالی کن.
 

 

3 . در کدام محل است که نباید پارک کنید؟الف ـ پارکینگ عمومی تهرانچی.
ب ـ پارکینگ عمومی بنابی.
ج ـ دم در خونه مادر زن.
د ـپارکینگ عمومی هفت چشمه.
 

 

4 . خط ممتد دوگانه به چه معناست؟
الف ـ برای تاکید اینکه دو خط موازی هیچوقت به هم نمیرسن.
ب ـ به معنی اینکه باید این دو خط رو بگیری همینجوری بری .
ج ـ یعنی اینکه دور زدن ممنوع ولی... یه دفعه میتونید دور بزنید که حال همه گرفته بشه.
د ـ یعنی موش تو سوراخ نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت.
 

 

5 . وقتی چراغ زرد رو دیدید باید چه کار کنید؟الف ـ اگر حتی 1 ثانیه هم مونده تا چراغ قرمز بشه گازشو بگیرید و برید.
ب ـ اول یواش برید بعد که دیدید کسی حواسش نیست بازم گازش رو بگیرید و برید.
ج ـ یعنی چیزی دیگه به اتمام کارت سوختت نمونده.. براتون متاسفم
د ـ هیچ خطری شما رو تهدید نمیکنه پس با خیال راحت گازتون رو تا ته بگیرید و برید.
 

 

۶. به هنگام ترکیدن لاستیک کدام مورد را باید انجام بدید ؟
الف ـ مثل زنها جیغ میکشید و از پنجره میپرید بیرون...
ب ـ خونسردیتون رو حفظ میکنید و بوسیله یه ستون ماشین رو متوقف میکنید( یعنی خودتونو میکوبید به ستون)
ج ـ فرمون رو بچسبید و ول نکنید تا ماشین مثل بچه آدم خودش وایسته.
د ـ چشماتون رو میبندید و به خدا توکل میکنید!
 

 

۷. در حال نزدیک شدن به خط کشی عابر پیاده هستید. عابرین منتظرند تا عبور کنند. چه مواردی را باید انجام دهید؟ 

الف ـ بیخیال عابر بابا....عابر کیلو چنده .بزن برو..
ب ـ با همون سرعت یه دفعه از بغلشون رد میشید تا بترسند و شما حالشو ببرید.
ج ـ اگه دیدید خیلی پررو هستن، میاید پایین و بعد از چند تا ناسزا بارشون کردن، تا جایی که میخورن میزنینشون.
د ـ از کنارشون با سرعت رد میشید و بهشون میگید: ..{....}...!

1. در پشت سر یه دوچرخه سوار درحال رانندگی هستید، قصد گردش به راست دارید، چکار میکنید؟الف ـ سرمون رو ازشیشه میاریم بیرون میگیم هوووو یارو مگه کوری برو اونور دیگه.
ب ـ به موازات دوچرخه سوارحرکت میکنیم و یه هو می پیچیم جلوش تاحالش گرفته شه.
ج ـ پشت سرش یه بوق خفن میزنیم تا هُل شه و بخوره زمین و بعد از روش رد میشید طوری که مخش بپاشه بیرون.
د ـ اگر دوچرخه اش مال کارخانه هوشنگ همتی بود, بزارید رد شه وبره.

سیندرلا نسخه جدید (طنز)

یکی بود ، دو تا نبود ، زیر گنبد کبود که شایدم کبود نبود و آبی بود ، یه دختر خوشگل بی پدر مادر زندگی می کرد. اسم این دختر خوشگله سیندرلا بود که بلا نسبت دخترای امروزی، روم به دیوار روم به دیوار ، گلاب به روتون خیلی خوشگل بود . سیندرلا با نامادریش که اسمش صغرا خانم بود و 2 تا خواهر ناتنیاش که اسمشون زری و پری بود زندگی می کرد . بیچاره سیندرلا از صبح که از خواب پا می شد باید کار می کرد تا آخر شب . آخه صغرا خانم خیلی ظالم بود . همش می گفت سیندرلا پارکت ها رو طی کشیدی؟ سیندرلا لوور دراپه ها رو گرد گیری کردی؟ سیندرلا میلک شیک توت فرنگیه منو آماده کردی ؟ سیندرلا هم تو دلش می گفت : ای بترکی ، ذلیل مرده ی گامبو ، کار بخوره به اون شکمت که 2 متر تو آفسایده ، و بلند می گفت : بعله مامی صغی ( همون صغرا خانم خودمون ) .  

 

خلاصه الهی بمیرم برای ای دختر خوشگله که بدبختیهاش یکی دو تا نبود . .... القصه ، یه روز پسر پادشاه که خاک بر سرش شده بود و خوشی زیر دلش زده بود ، خر شد و تصمیم گرفت که ازدواج کنه . رفت پیش مامانش و گفت مامان جونم ..... مامانش : بعله پسر دلبندم .... شاهزاده : من زن می خوام ..... مامانش : تو غلط می کنی پسره ی گوش دراز ، نونت کمه ، آبت کمه ؟ دیگه زن گرفتنت چیه؟......... شاهزاده : مامان تو رو خدا ، دارم پیر پسر می شم ، دارم مثل غنچه ی گل پرپر می شم .....مامانش در حالی که اشکش سرازیر شده بود گفت : باشه قند عسلم ، شیر و شکرم ، پسر گلم ، می خوای با کی مزدوج شی؟ ....... شاهزاده : هنوز نمی دونم ولی می دونم که از بی زنی دارم می میرم ......  

 مامانش : من از فردا سراغ می گیرم تا یه دختر نجیب و آفتاب مهتاب ندیده و خوشگل مثل خودم برات پیدا کنم . خلاصه شاهزاده دیگه خواب و خوراک نداشت . همش منتظر بود تا مامانش یه دختر با کمالات و تحصیل کرده و امروزی براش گیر بیاره. یه روز مامانش گفت : کوچولوی عزیز مامان ، من تمام دخترای شهر رو دعوت کردم خونمون، از هر کدوم که خوشت اومد بگو تا با پس گردنی برات بگیرمش ، شاهزاده گفت : چرا با پس گردنی؟ مامانش گفت : الاغ ، چرا نمی فهمی ، برای اینکه مهریه بهش ندی، پس آخه تو کی می خوای آدم بشی ؟  

روز مهمونی فرا رسید ، سیندرلا و زری و پری هم دعوت شده بودند . زری و پری هزار ماشاالله ، هزار الله اکبر ، بزنم به تخته ، شده بودند مثل 2 تا بچه میمون ، اما سیندرلا ، وای چی بگم براتون شده بود یه تیکه ماه ، اصلا" ماه کیلویی چنده ، شده بود ونوس شایدم ...( مگه من فضولم ، اصلا" به ما چه شبیه چی شده بود ) . صغرا خانم حسود چشم در اومده سیندرلا رو با خودش نبرد ، سیندرلا کنار شومینه نشست و قهوه ی تلخ نوشید و آه کشید و اشک ریخت . یهو دید یه فرشته ی تپل مپل با 2 تا بال لنگه به لنگه ، با یه دماغ سلطنتی و چشمای لوچ جلوی روش ظاهر شد ....سیندرلا گفت : سلام....... فرشته : گیریم علیک . حالا آبغوره می گیری واسه من ؟ ...... سیندرلا : نه واسه خودم می گیرم .......فرشته : بیجا می کنی ، پاشو ببینم ، من اومدم که آرزوهات رو بر آورده کنم ، زود باش آرزو کن ......  

 

 سیندرلا : آرزو می کنم که به مهمونیه شاهزاده برم ...... فرشته : خوب برو ، به درک ، کی جلوی راهتو گرفته دختره ی پررو ؟ راه بازه جاده درازه........ سیندرلا : چشم میرم ، خداحافظ ...... فرشته : خداحافظ .... سیندرلا پا شد ، می خواست راه بیفته . زنگ زد به آژانس ، ولی آژانس ماشین نداشت . زنگ زد به تاکسی تلفنی ولی اونجا هم ماشین نبود . زنگ زد پیک موتوری گفت : آقا موتور دارید؟ یارو گفت : نه نداریم. سیندرلا نا امید گوشی رو گذاشت و به فرشته گفت ؟ هی میگی برو برو ، آخه من چه جوری برم؟ فرشته گفت : ای به خشکی شانس ، یه امشب می خواستم استراحت کنم که نشد ، پاشوبیا ببینم چه مرگته !!!! بلاخره یه خاکی تو سرمون می ریزیم . با هم رفتند تو انباری ، اونجا یدونه کدو حلوایی بود ، فرشته گفت بیا سوار این شو برو ، سیندرلا گفت : این بی کلاسه ، من آبروم می ره اگه سوار این بشم . فرشته گفت : خوب پس بیا سوار من شو !!! سیندرلا گفت : یه آناناس اونجاست فرشته جون ، به دردت می خوره؟ .... فرشته : بعله می خوره .....سیندرلا : پس مبارکه انشاالله . خلاصه فرشته چوب جادوگریش و رو هوا چرخوند و کوبید فرق سر آناناس و گفت : یالا یالا تبدیل شو به پرشیا. بیچاره آناناس که ضربه مغزی شده بود از ترسش تبدیل شد به یه پرشیای نقره ای. فرشته به سیندرلا گفت : رانندگی بلدی؟ گواهینامه داری؟....... سیندرلا : نه ندارم ........ فرشته : بمیری تو ، چرا نداری؟..... سیندرلا : شهرک آزمایش شلوغ بود نرفتم امتحان بدم...... فرشته : ای خاک بر اون سرت ، حالا مجبورم برات راننده استخدام کنم. فرشته با عصاش زد تو کله ی یه سوسک بدبخت که رو دیوار نشسته بودو داشت با افسوس به پرشیا نگاه می کرد . سوسکه تبدیل شد به یه پسر بدقیافه ، مثل پسرای امروزی . سیندرلا گفت : من با این ته دیگ سوخته جایی نمیرم.....فرشته : چرا نمیری؟........  

 

 سیندرلا : آبروم می ره....... فرشته : همینه که هست ، نمی تونم که رت باتلر رو برات بیارم ....... سیندرلا : پس حداقل به این گاگول بگو یه ژل به موهاش بزنه . خلاصه گاگول ژل زد به موهاش و با هر بدبختی بود حرکت کردند سمت خونه ی پادشاه. وقتی رسیدند اونجا دیدیند وای چه خبره !!!!! شکیرا اومده بود اونجا داشت آواز می خوند ، جنیفر لوپز داشت مخ پدر پادشاه رو تیلیت می کرد .  

 زری و پری هم جوگیر شده بودند و داشتند تکنو می زدند . صغرا خانم هم داشت رو مخ اصغر آقا بقال راه می رفت (آخه بی چاره صغرا خانم از بی شوهری کپک زده بود ) خلاصه تو این هاگیر واگیر شاهزاده چشمش به سیندرلا افتاد و یه دل نه صد دل عاشقش شد . سیندرلا هم که دید تنور داغه چسبوند و با عشوه به شاهزاده نگاه کرد و با ناز و ادا اطوار گفت : شاهزاده ی ملوسم منو می گیری ؟....... شاهزاده : اول بگو شماره پات چنده ؟........ سیندرلا : 37 ....... شاهزاده در حالی که چشماش از خوشحالی برق می زد گفت : آره می گیرمت ، من همیشه آرزو داشتم شماره ی پای زنم 37 باشه. خلاصه عزیزان من شاهزاده سیندرلا رو در آغوش کشید و به مهمونا گفت : ای ملت همیشه آن لاین ، من و سیندرلا می خواهیم با هم ازدواج کنیم ، به هیچ خری هم ربط نداره .  

 

 همه گفتند مبارکه و بعد هم یک صدا خوندند : گل به سر عروس یالا ... داماد و ببوس یالا ...

 سیندرلا هم در کمال وقاحت شاهزاده رو بوسید و قند تو دلش آب شد ( بعد هم مرض قند گرفت و سالها بعد سکته کرد و مرد) سپس با هم ازدواج کردند و سالهای سال به کوریه چشم زری و پری و صغرا خانم ، به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند و شونصد تا بچه به دنیا آوردند