.:: دومیـــــــــم | سرگرمی دانلود آموزش ::.

طنز جوک sms فال اخبار جنجالی عکس دانلود تفریح اموزش جومونگ عکس بازیگر هالیوود کلیپ های موبایل ترفند ها نرم افزار مجانی

.:: دومیـــــــــم | سرگرمی دانلود آموزش ::.

طنز جوک sms فال اخبار جنجالی عکس دانلود تفریح اموزش جومونگ عکس بازیگر هالیوود کلیپ های موبایل ترفند ها نرم افزار مجانی

مصطفی زمانی(یوزارسیف ):عید ایران نیستم

عید   ایران  نیستم

 مصطفی زمانی:عید ایران نیستم


در 30 خرداد ماه سال 1361 در فریدونکنار مازندران به دنیا آمدم، ثمره ازدواج پدر و مادرم 5 فرزند است که چهار پسر و یک دختر هستند و من فرزند سوم خانواده می‌باشم.

 از آنجا که در شهرستان برایم امکان بازیگری نبود، به هیچ عنوان به آن فکر نمی‌کردم، گرچه از کودکی علاقه وافری به بازیگری داشتم، تا اینکه دانشگاه قبول شدم، آنجا بود که سعی کردم به تئاتر دانشجویی راه پیدا کنم و خودم را نشان دهم تا در نهایت یک قدم به بازیگری نزدیکتر شوم.

 سال‌ها بدین منوال گذشت تا اینکه یکی از دوستانم که می‌دانست من علاقه زیادی به بازیگری دارم، در روزنامه‌ خوانده بود که برای نقش حضرت یوسف(ع) به دنبال بازیگر هستند، او مرا تشویق کرد که بروم تست بدهم، اما من فکر نمی‌کردم که در این تست پذیرفته شوم، به دوستم گفتم: «نمی‌روم، آنها دنبال بازیگری هستند که به مشخصات ظاهری من نمی‌خورد، من به آنان گفتم که یوسف چشم آبی به کار آنان نمی‌آید... اما دوستم پافشاری کرد و تصویر من را به فرج‌ا... سلحشور نشان داد، او هم گفت: «بگو، بیاید، تست بدهد»...

 در کل تعداد زیادی برای این نقش تست دادند، من هم یکی از آنان بودم، 20 روزی گذشت و با من تماس گرفتند و گفتند در تست‌های اولیه قبول شدم، زمانی که خودم را به گروه معرفی کردم، متوجه شدم که برای این نقش از سه هزار نفر تست گرفته‌اند.

 زمانی که برای این نقش انتخاب شدم، باید مطالعه می‌کردم، پس به مطالعه کتاب‌های تاریخی در مورد حضرت یوسف(ع) پرداختم، البته قبلا در این زمینه مطالعه داشتم، اما باید بیشتر مطالعه می‌کردم، ضمن اینکه کارگردان این مجموعه هم، از لحاظ روحی کمک بزرگی برای من بود، شش ماه فرصت داشتم که خودم را آماده کنم، پس به کلاس‌های فشرده بازیگری، سوارکاری و بدنسازی رفتم و زیرنظر اساتید فن، آموزش دیدم.

 اولین روز تصویربرداری را به خوبی به یاد دارم «ساعت حدود 11 صبح بود، هشتم بهمن‌ماه سال 1383، سلحشور به من گفته بود، دو هفته فرصت داری، اگر متوجه شدم که نقش «یوسف» را نمی‌توانی بازی کنی، عوضت می‌کنم، اما من مصمم بودم تا خودم را نشان بدهم. تمام تمرکزم را روی بازی‌ام گذاشتم و پذیرفته شدم، روزها گذشت تا به دو سال رسید و من حالا بازیگری بودم که دو سال مقابل دوربین این پروژه تاریخی قرار گرفته بودم.»

 پسرعمه‌ام «حسین جعفری» را هم به گروه معرفی کردم تا نقش نوجوانی یوزارسیف را بازی کند. گروه در تعطیلات تابستانی به سر می‌برد و متوجه شدم که کارگردان به دنبال بازیگری است تا در این نقش بازی کند. من هم به شمال رفته بودم تا تعطیلات را در کنار خانواده‌ام سپری کنم. در برخورد با پسرعمه‌ام به نظرم رسید که او به درد این نقش می‌خورد، آن زمان حسین با اینکه سن زیادی نداشت، ولی در نمایشنامه‌نویسی فعالیت می‌کرد و حتی برنده جایزه بهترین بازیگر کودک در استان مازندران هم شده بود... پس تصویرهایی از او گرفتم و در بازگشت به تهران آنان را نشان کارگردان دادم، او هم پذیرفت، حسین به تهران آمد، تست داد و پذیرفته شد.

   

آنچه در ادامه خواهید خواند گزیده‌ای از گفته‌های زمانی است...

 الان این کار در حال پخش است، واکنش‌های مردم هم خوب... و این هم طبیعی است که من بخواهم پس از مدتی بازی کنم و نقش‌های متفاوتی را تجربه کنم، فکر می‌کنم آن زمان لازم نیست همه را متقاعد کنم، چون امکان ندارد... وقتی که اعتقاد پیدا کردی که می‌توانی یک کار را انجام بدهی و دوستش داری، باید انجامش بدهی، فقط باید درست انجامش بدهی تا بتوانی بقیه را متقاعد کنی که تصمیم درستی گرفتی...

 ما دو نوع مخاطب داریم، مخاطب تلویزیون و مخاطب سینما، در سینما یک فیلم اگر یک میلیارد بفروشد، می‌گویند خوب فروخته، بلیت دو هزار تومان است و جمع همه این تعدادی که دیده‌اند، می‌شود پانصد هزار نفر... البته سینما مخاطب خودش را دارد و خیلی از آن مخاطبان خاص هستند... اما به هر حال جمع‌شان می‌شود پانصد هزار نفر، اگر خیلی خوب فروخته باشد، بعدا هم که سی‌دی آن منتشر می‌شود و کل آن پس از دو سال می‌شود، دو میلیون نفر، اما سریالی که بگیرد، در لحظه 10، 15 میلیون نفر آن را می‌بینند مثل سریال یوسف پیامبر(ع). مسئولیت کار در تلویزیون متفاوت است، در سینما شما می‌توانید نقشی را بازی کنید، وقتی خوب بازی کنید، می‌گویند آفرین، یعنی مخاطب سینما بازی می‌خواهد و تو باید راضی‌اش کنی... در صف ایستاده پول داده و در یک جای ساکت و تاریک نشسته که راضی‌اش کنی...

 سعی می‌کنم به هر کجای ایران که می‌روم مثل توریست نباشم، من طی سفری که به یکی از استان‌ها داشتم، بالغ بر 15، 20 هزار نفر، در ساعت 8 شب در مصلی جمع شده بودند، در حالی که برف هم آمده بود. جمعیت آنقدر زیاد بود که من بعد از ده دقیقه از سن آمدم پایین. وقتی این صحنه را دیدم خوشحال شدم، از اینکه کار این قدر خوب دیده شده و مردم آن را دوست دارند و خوشحال شدم از اینکه این قدر لطف خدا درباره من زیاد بوده و از طرف دیگر احساس کردم که چقدر مسئولیت من سنگین‌تر شده است... به خاطر همین هم سعی می‌کنم در شهرهایی که می‌روم مراسم خیلی مختصر باشد و بیشتر وجهه هنری داشته باشد، نه وجهه‌های دیگر...

 دوره کودکی من مصادف بود با سال‌های دفاع مقدس و من در کل فیلم‌های جنگی زیادی ‌دیدم، آن موقع به بازی استاد «جمشید هاشم‌پور» علاقه زیادی داشتم... بعدش وارد فضای نسل جدید بازیگران ایران شدیم. من معمولا هر فیلمی که قشنگ باشد را نگاه می‌کنم و از بین بازیگران هم نود درصدشان را خیلی دوست دارم، اما به بازی مرحوم شکیبایی، پرویز پرستویی، استاد انتظامی، علی نصیریان و استاد مشایخی علاقه زیادی دارم، آنها سال‌ها رنج برده‌اند تا به چنین جایگاهی رسیده‌اند.

 دوست دارم نقش کوروش کبیر و مولوی را بازی کنم.

 در محلی که زندگی می‌کردم، یک گدایی بود عجیب و غریب،این گدا با حالت چمباتمه، ساعت‌ها روی زمین می‌نشست در حالی که خیلی پیر بود. اگر به او نگاه می‌کردی فکر می‌کردی که مجسمه است، تکان نمی‌خورد و ساعت‌ها همین طور می‌ماند... من بارها از جلویش رد شدم و به او نگاه کردم. دوست داشتم از او بپرسم «الان به چی فکر می‌کنی؟» دوست داشتم، دنیا را از نگاه او ببینم... یک بار پرسیدم، اما جواب نداد، نگاه کرد و چیزی نگفت... من اصولا آدم کنجکاوی هستم و دوست دارم بتوانم راحت با آدم‌ها حرف بزنم و بخندم و بچرخم و راحت باشم...

 در حد خوب فوتبال بازی می‌کردم، در نوجوانی کشتی و تکواندو هم کار کردم.

 پدرم کارمند بازنشسته است.

 شرایط بدی که من داشتم این بود که وقتی تست می‌دادم، اصلا باور نمی‌کردم پذیرفته شوم. فکر می‌کنید این اتفاق چند بار در سینما و تلویزیون افتاده است که یک آدم در 22 سالگی نقش کسی را بازی کند که بچه 7 ساله‌ اسمش را شنیده و می‌داند، مداح می‌داند، عاشق می‌داند، روحانی می‌داند، بقال محل می‌داند و جهان او را می‌شناسد.

 من عاشق چند سکانس فینال هستم، سکانس‌های مربوط به رسیدن یوسف به پدر و معرفی ایشان به برادرهایش و همچنین سکانس دیدار مجدد زلیخا، این سکانس‌ها بارها تکانم می‌دهد، من نمی‌توانم اینها را ببینم و اشک نریزم. چون می‌رویم برای بازبینی، تکان‌دهنده است، به جرات می‌توانم بگویم اگر یک انسان ده درصد بویی از عشق برده باشد، متاثر می‌شود.

 اولین پلانی که از من تست گرفتند، ساده نبود، آن قسمت بود که برادرهای یوسف(ع) دچار قحطی شده‌اند و برای اولین بار به مصر می‌آیند... یوسف نام آنها را داده به نگهبان و گفته اگر چنین کسانی آمدند به من بگو، یوسف می‌بیند که برادرهایش دارند می‌آیند، می‌خواهد یواشکی آنها را ببیند، به همسرش می‌گوید: «اینها برادران من هستند» حالتی دارد که هم حسی است، هم ترس است، هم بی‌باوری است و هم می‌رسد به جایی که هیچ چیز نیست، اما هیجان، دوست داشتن و همه چیز در آن است.

 من همیشه مدیون اعتقادی هستم که آقای سلحشور به من دارد، این یک چیز واضح است و من قدردان ایشان هستم.

شکایت می‌کنم

«مصطفی زمانی»، از دست تعدادی از نشریات حسابی شاکی است، می‌گوید: بعضی از مطبوعات، دیگر شورش را در آورده‌اند، سر من را روی بدن فرد دیگری در حالت‌های مختلف مونتاژ می‌کنند... من نمی‌دانم این کارها چه معنایی دارد، آنها به شعور خوانندگان‌شان بی‌احترامی می‌کنند، من هم که وقت ندارم، هر روز به دادگاه بروم و از این نشریات شکایت کنم... اما از طرفی می‌بینم که این رویه ادامه دارد و این نشریات به این کارها ادامه می‌دهند، من هم از طریق قانون عمل می‌کنم به ناچار از دست آنان شکایت می‌کنم، این کارها چه معنا می‌دهد که سر یک هنرپیشه را روی بدن تصاویر دیگری مونتاژ می‌کنند... آنها باید پاسخگوی این عمل غیرحرفه‌ای خودش باشند، اگر آنها با من مصاحبه نمی‌کنند! که در واقع من با آنان مصاحبه نمی‌کنم، حداقل عکس خودم را به چاپ برسانند!

عید در ارمنستان هستم

«مصطفی زمانی» بدون شک در سال 87، ستاره هنر ایران بود، از طریق مجله «خانواده‌سبز» به هموطنان خود فرا رسیدن سال 88 را تبریک می‌گوید و آرزوی سلامتی و سربلندی برای آنان دارد، او از هموطنانش به نیکی یاد می‌کند و می‌گوید: «از همه‌شان که مرا در کوچه و خیابان می‌بینند و ابراز محبت می‌کنند، سپاسگزارم و خوشحالم که بازی در نقش یوسف(ع) به دل آنان نشسته است، خوشحالم که این سریال بینندگان زیادی را پای جعبه جادویی نشانده است، در سال 88، برای تمامی ایرانیان در ایران زمین، آرزوی سعادت دارم و سالی پر برکت برای آنان آرزومندم...»

«مصطفی زمانی» بازیگر نقش یوزارسیف در پایان می‌گوید: «به زودی در فیلم سینمایی به نام «آل» بازی می‌کنم و امیدوارم، بازی در سینما تجربه خوب و موفقی برای من باشد.»

گفتنی است، سرانجام پس از بررسی‌ گزینه‌های مختلف برای بازی در نقش نخست مرد فیلم سینمایی «آل»، مصطفی زمانی برای ایفای این نقش انتخاب شد. کارگردان این فیلم «بهرام بهرامیان» است، همان کارگردان مجموعه «ساعت شنی» که سال گذشته از شبکه اول پخش می‌شد، ضمن اینکه تهیه‌کنندگی آن را «علی معلم» برعهده دارد، این فیلم قرار است با همکاری شماری از سینماگران ارمنی اواخر اسفندماه در ایروان، پایتخت ارمنستان جلوی دوربین برود، یعنی اینکه عید امسال «مصطفی زمانی» در ایران نیست! 
 

 

  تهیه و تنظیم: مجله اینترنتی دومیم  

 

سالی متفاوت برای رضا گلزار (جدیدترین و جالبترین مصاحبه )

سالی متفاوت برای رضا گلزار

دو خواهر

بدون اغراق در سالهای اخیر به هر دلیلی، محبوبترین و پرطرفدارترین بازیگر سینمای ایران در بین طرفداران و اهالی مطبوعاتی بود و در تمامی فیلمهایی که بازی میکرد، به ویژه در پنج سال اخیر، فروش چشمگیری نصیب آن فیلم می‌‌شد. آخرین فیلمی که او در آن نقشآفرینی کرده است، «دو خواهر» به کارگردانی «رضا بانکی» است که تصویربرداری آن در اصفهان صورت گرفته و قرار است به زودی اکران شود. او در سال 87، بیشتر به کار جدیدش که بیارتباط با دنیای سینما هم نیست، مشغول بوده، و سعی میکند به شکل جدی آن را ادامه دهد، همان طور که سینما را به شکل جدی ادامه داد، میگوید: «سال 87، برایم یک سال متفاوت بود.»

از او بیشتر بدانیم

 متولد اول فروردین ماه، لیسانس مکانیک، فرزند سوم خانواده، دارای یک برادر و یک خواهر بزرگتر و یک برادر کوچکتر. در کودکی از آن دست بچههایی بود که درس و مشق برایش در اولویت بود. پدرش علاقهمند بود که محمدرضا مانند خودش در رشته مکانیک تحصیل کند، اما پسر عاشق دندانپزشکی بود. تا سال سوم دبیرستان در رشته ریاضی فیزیک تحصیل کرد و در کنکور هم در دو رشته مترجمی زبان و مهندسی مکانیک شاخه سیالات قبول شد. اما سال آخر دبیرستان تغییر رشته داد و به رشته تجربی رفت تا بتواند در دندانپزشکی قبول شود، اما آن سال مصادف شد با تغییر ساختار آموزشی و ضرایب خاص! پس دوباره به همان رشتهای که پدرش دوست داشت برگشت و شد دانشجوی مکانیک در محله خیابان شریعتی، خیابان اندیشه بزرگ شد، اما الان به همراه پدر و مادرش در یکی از خیابانهای فرعی پل رومی زندگی میکند.

 ابتدا پیانو مینواخت، اما کمکم به گیتار و پرکاشن رو آورد. میگوید: «موسیقی به من آرامش میدهد و نواختن احساس لذتبخشی به من میدهد.»... پس از آشنایی با گروه آریان از ابتدای تاسیس گروه در کنار آنان بود، اما بعدها سینما وارد زندگیاش شد و فصل جدیدی برایش رقم خورد.

 اغلب فیلمهایش را در میان مردم و در سینما میبیند و همواره در سالهای اخیر سعی کرده که مردم را با نوع برخوردش راضی نگه دارد.

 فیلمهای آتشبس، توفیق اجباری و کما اوج بازی او بود. به خصوص آتشبس ساخته «تهمینه میلانی» که به همراه مهناز افشار در آن ایفای نقش کرد. او درباره بازی در توفیق اجباری میگوید: «با بازی در آن فیلم دوست داشتم به مردم بگویم، شهرت و معروفیت تمام سینما نیست، بلکه این حرفه سختیهای زیادی دارد که تنها بخشی از آن را در توفیق اجباری دیدید.»

 میگوید: دست پدر و مادرم را میبوسم، آنها صمیمیترین دوستان من هستند و همیشه با آنان در امور زندگیام مشورت میکنم. هر چقدر به آنان محبت کنم، باز هم کم است. محبت به پدر و مادر، موجب محبت خداست. 

 

  تهیه و تنظیم: مجله اینترنتی دومیم  

 

حتما از بقیه عکسها هم دیدن کنید چون خیلی جالبن . 

ادامه مطلب ...

تصاویر و جزئیات فعالیت عوامل بزرگترین شبکه فساد اینترنتی در کشور

تصاویر و جزئیات فعالیت عوامل بزرگترین شبکه فساد اینترنتی در کشور

خبرگزاری فارس: مرکز بررسی جرائم سازمان یافته ، مطالب و تصاویری از متهمین شبکه‌های سازمان‌یافته ضد‌ دینی و ضد فرهنگی که اخیرا از سوی نیروهای اطلاعاتی سپاه پاسداران متلاشی شده‌اند را منتشر کرد.

به گزارش خبرگزاری فارس، بر اساس مستندات بدست آمده و اعترافات...


تصاویر و جزئیات فعالیت عوامل بزرگترین شبکه فساد اینترنتی در کشور

خبرگزاری فارس: مرکز بررسی جرائم سازمان یافته ، مطالب و تصاویری از متهمین شبکه‌های سازمان‌یافته ضد‌ دینی و ضد فرهنگی که اخیرا از سوی نیروهای اطلاعاتی سپاه پاسداران متلاشی شده‌اند را منتشر کرد.

به گزارش خبرگزاری فارس، بر اساس مستندات بدست آمده و اعترافات صریح عوامل اصلی شبکه‌ها که مورد حمایت سرویس‌های امنیتی کشور‌های بیگانه قرار داشته‌اند، این افراد با طراحی و تشکیل شبکه‌های پیچیده و به قصد پیشبرد اهداف دشمن در قسمتی از پروژه براندازی نرم، اقدام به راه‌اندازی تعدادی سایت ضد دینی، مستهجن و ضد انقلابی کرده و با ترفندهایی افراد فعال در این عرصه را شناسایی و با برقراری ارتباط به پشتیبانی فنی و مالی، خط دهی و هدایت آنان می‌پرداخته‌اند.
در این رابطه مرکز بررسی جرائم سازمان یافته دایره جرایم سایبری اطلاعاتی به شرح زیر درباره متهمان و مدیران این شبکه‌ها منتشر کرد:

ادامه مطلب ...

ده ساعت لعنتی که حتما شما را بیدار خواهند کرد

بدون شک هیچ چیز لذت بخش تر از خواب بعد از خاموش کردن ساعتی که در حال زنگ زدن است نیست و دنیای مدرن هم انگار کل تلاش اش را بسیج کرده که ما را از لذت های والا، محروم کند. می گویید نه ؟ به این ده اختراع لعنتی نگاه کنید.

                                 

   توضیحات کامل همراه با عکس در ادامه مطالب

ادامه مطلب ...

تفاوت های زنان و مردان (طنز)

 عیـــــــــد شمــــــــا مبـــــــــــــــــــارک               

 

تفاوت های زنان و مردان (طنز)

 

آینده
یـک زن تــا زمانیکه ازدواج نکرده نگران آینده است. یک مرد تا زمانیـکـه ازدواج نـــکرده هــــرگز نگران آینده نخواهد بود.



موفقیت
یــک مرد موفق کسی است که بیشتر از آنچه هـمــسرش خرج میکند درآمد داشته باشد. یک زن موفق کسی است که بتواند چنین مردی را پیدا کند.



ازدواج
یک زن به امید اینکه شوهرش تغییر کند با او ازدواج میکند، ولی تغییر نمیکند. یک مــرد به این امید با همسرش ازدواج میکند که تغییر نکند، ولی تغییر میکند.



روابط
اول از همه، یک مرد یک رابطه را یک رابطه بحساب نمی آورد. وقتی رابطه ای تمام میشود، زن شروع به گریه نموده و سفره دلش را برای دوستان دخترش میگشاید و نیز شعری با عنوان ''همه مردها نادانند'' می سراید. سپس به ادامه زندگیش میپردازد. مرد هنگام جدایی اندکی مشکلاتش بیشتر است. 6 ماه پس از جدایی ساعت 3 نیمه شب یک پنجشنبه، تلفن میزند و میگوید: ''فقط میخواستم بدونی که زندگیمو از بین بردی، هیچوت نمی بخشمت، ازت متنفرم، تو یه دیوانه ای، ولی میخوام بدونی باز هم یه فرصتی برامون باقی مونده.

'' نام این کار تماس تلفنی ''ازت متنفرم/عاشقتم'' است که 99 درصد مردان حداقل یک بار آنرا انجام میدهند. برخی کلاسهای مشاوره ای مخصوص مردان برای رها شدن از این نیاز تشکیل میشود که معمولا تاثیری در بر ندارند.



بلوغ
زنان بسیار سریعتر از مردان بالغ میشوند. اغلب دختران 17 ساله میتوانند مانند یک انسان بالغ رفتار کنند. اغلب پسران 17 ساله هنوز در عالم کودکانه بسر برده و رفتارهای ناپخته دارند. به همین دلیل است که اکثر دوستی های دوران دبیرستان به ندرت سرانجام پیدا میکنند.



فیلم کمدی
فرض کنید چند زن و مرد در اتاقی نشته اند و ناگهان سریال نقطه چین شروع می شود. مردها فورا هیجان زده شده و شروع به خنده و همهمه میکنند، و حتی ممکن است ادای بامشاد را نیز درآورند. زنان چشمانشان را برگردانده و با گله و شکایت منتظر تمام شدنش میشوند.



دست خط
مردها زیاد به دکوراسیون دست خطشان اهمیت نمیدهند. آنها از روش ''خرچنگ غورباقه'' استفاده میکنند. زنان از قلم های خوشبو و رنگارنگ استفاده کرده و به ''ی'' ها و ''ن'' ها قوس زیبایی میدهند. خواندن متنی که توسط یک زن نوشته شده، رنجی شاهانه است. حتی وقتی می خواهد ترکتان کند، در انتهای یادداشت یک شکلک در انتها آن میکشد.



حمام
یک مرد حداکثر 6 قلم جنس در حمام خود داد - مسواک، خمیر دندان، خمیر اصلاح، خود تراش، یک قالب صابون و یک حوله. در حمام متعلق به یک زن معمولی بطور متوسط 437 قلم جنس وجود دارد. یک مرد قادر نخواهد بود اغلب این اقلام را شناسایی کند.



خواروبار
یک زن لیستی از جنسهای مورد نیازش را تهیه نموده و برای خریدن آنها به فروشگاه میرود. یک مرد آنقدر صبر میکند تا محتویات یخچال ته بکشد و سیب زمینی ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خرید میرود. او هر چیزی را که خوب بنظر برسر می خرد.



بیرون رفتن
وقتی مردی میگوید که برای بیرون رفتن حاظر است، یعنی برای بیرون رفتن حاظر است. وقتی زنی میگوید که برای بیرون رفتن حاظر است، یعنی 4 ساعت بعد وقتی آرایشش تمام شد، آماده خواهد بود.



گربه
زنان عاشق گربه هستند. مردان میگویند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بیرون پرتاب میکنند.



آینه
مردها خودبین و مغرور هستند، آنها خودشان را در آینه چک میکنند. زنان بامزه اند، آنها تصویر خود را در هر سطح صیقلی بازدید میکنند -- آینه، قاشق، پنجره های فروشگاه، برشته کننده ها، سر طاس آقای زلفیان...



تلفن
مردان تلفن را به عنوان یک وسیله ارتباطی برای ارسال پیامهای کوتاه و ضروری به دیگران در نظر میگیرند. یک زن و دوستش می توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسیدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت دیگر با هم شروع به صحبت کنند.



یافتن یک نشانی
وقتی یک زن در حال رانندگی احساس میکند که راه را گم کرده، کنار یک فروشگاه توقف کرده و از کسی که وارد است آدرس صحیح را میپرسد. مردان این را به نشانه ضعف میدانند. آنها هرگز برای پرسیدن آدرس نمی ایستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان میچرخند و چیزهایی شبیه این میگویند: ''فکر کنم یه راه بهتر پیدا کردم،'' و ''میدونم که باید همین نزدیکی باشه، اون مغازه طلا فروشی رو میشناسم.''



پذیرش اشتباه
زنان بعضی اوقات قبول میکنند که اشتباه کردند. آخرین مردی که اشتباهش را پذیرفته 25 قرن پیش از دنیا رفته است.



فرزند
یک زن همه چیز را در مورد فرزندش می داند: قرارهای دکتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزدیک و صمیمی، قرارهای رمانتیک، غذاهای مورد علاقه، اسرار، آرزوها و رویاها. یک مرد بطور سربسته و مبهم فقط میداند برخی افراد کم سن و سال هم در خانه زندگی میکنند.



جامه شیک پوشیدن
یک زن برای رفتن به خرید، آب دادن به گلهای باغچه، بیرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستی لباس شیک می پوشد. یک مرد فقط هنگام رفتن به عروسی و یا مراسم ترحیم لباس رسمی برتن میکند.



شستن لباسها
زنان هر چند روز یک بار لباسهایشان را میشویند. مردها تک تک لباس های موجود در کمد، حتی روپوش و اونیفرم جراحی هشت سال پیش خود را می پوشند و هنگامیکه لباس تمیزی باقی نماند، یک لباس کثیف بر تن نموده و کوه ایجاد شده از لباسهای چرک خود را با آژانس به خشک شویی منتقل میکنند.



عروسی
هنگام یاد کردن از عروسی ها، زنان در مورد ''مراسم جشن'' صحبت میکنند، مردان درباره ''میهمانی های دوران مجردی.''



اسباب بازی
دختران کوچک عاشق عروسک بازی هستند و وقتی به سن 11 یا 12 سالگی میرسند علاقه شان را از دست میدهند. مردان هیچگاه از فکر اسباب بازی رها نمیشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازی هایشان نیز گران قیمت تر و پیچیده تر میشوند. نمونه های از اسباب بازیهای مردان: تلویزیون های مینیاتوری و کوچک، تلفنهای اتومبیل، مخلوط کن و آب میوه گیری، اکولایزرهای گرافیکی، آدم آهنی های کنترلی، گیمهای ویدئویی، هر چیزی که روشن و خاموش شده، سر و صدا کند و حداقل برای کار کردن به شش باتری نیاز داشته باشد.



گل و گیاه
یک زن از شوهرش میخواهد وقتی مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب میدهد. زن پنج روز بعد به خانه ای پر از گلها و گیاهان پژمرده برمیگردد. کسی نمیداند چرا این اتفاق افتاده است.



سبیل
بعضی از مردان مانند هرکول پوآرو با سیبیل خوش تیپ میشوند. هیچ زنی وجود ندارد که با سبیل زیبا بنظر برسد.



نام مستعار
اگر سارا، نازنین، عسل و رویا با هم بیرون بروند، همدیگر را سارا، نازنین، عسل و رویا صدا خواهند زند. اگر بابک، سامان، آرش و مهرداد با هم بیرون بروند، همدیگر را گودزیلا، بادام زمینی، تانکر و لاک پشت صدا خواهند زد.



پرداخت صورتحساب میز
وقتی صورتحساب را می آورند، با اینکه کلا 15هزار تومان شده، بابک، سامان، آرش و مهرداد هر کدام 10 هزار تومان روی میز میگذارند. وقتی دختران صورتحساب را دریافت میکنند، ماشین حسابهای جیبی خود را بیرون می آورند.



پول
یک مرد 2000 هزار تومان برای یک جنس 1000 تومانی مورد نیازش می پردازد. یک زن 1000 تومان برای یک جنس 2000 تومانی که نیازی به آن ندارد می پردازد.



بگو مگوها
حرف آخر را در جر و بحث ها زنان میزنند. هر چیزی که یک مرد بعد از آن بگوید، شروع یک بگو مگوی دیگر خواهد بود  

 

  تهیه و تنظیم: مجله اینترنتی دومیم  

هنرمندانی که کافی‌شاپ دارند! (همراه با آدرس)

 عیـــــــــد شمــــــــا مبـــــــــــــــــــارک             

 

 

هنرمندانی که کافی‌شاپ دارند! (همراه با آدرس)

 

کافه داری، از آن کارهاست که آدم را قلقلک می‌دهد. البته نه خود کافه دار جماعت را، بلکه آنها که به این کار عشق و علاقه دارند را! بنابراین، تعجبی ندارد که ببینیم بین هنرمندان - که معمولاً پرچمدار کافه نشینی هم به حساب می‌آیند و از علاقه آنها به این پدیده نو زیاد گفته شده- چند تایی اسیر وسوسه راه انداختن کافی شاپ و داشتن کافه‌ای با سلیقه خود، شده‌اند.

کافه مشکی
به قول جوان های این دوره و زمانه، اسم خَفَنی دارد. چی را می‌گوییم؟ همین کافی شاپ «بلک شاپ»، که از اسمش پیداست مال «رضا صادقی» خواننده مشکی پوش است
این کافی شاپ نبش خیابان «اوستا» (حوالی میدان شیخ بهایی) قرار دارد و خود استاد هم معمولاً شب‌ها در آن حضور پیدا می‌کرد؛ با هواداران گپ می‌زد.
اینکه از فعل ماضی برای این کافه استفاده می‌کنیم، دلیل دارد: بلک شاپ مدتی است بسته شده. اینکه چرا و آیا باز این پاتوق مشکی باز می‌شود یا نه، سوالی است که بر ما هم مجهول مانده. درباره کافی شاپ آقا رضا حرف و حدیث زیاد بود. شاید باور نکنید، اما بین ملت شایعه شد که مثلاً آب معدنی‌های این کافه هم مشکی‌اند. یا اینکه کنار تابلوی پروانه کسبش نوار سیاه رنگ زده‌اند، مثل عکس جوانان ناکام! اما تا آنجا که ما دیدیم، فقط رنگ میز و صندلی‌های بلک شاپ بلکی بود؛ مثل کافه تئاتر. گرچه اینجا هم مثل اغلب کافی شاپ‌های دیگر همه چیز نو و شیک انتخاب شده و از آن نوستالژی ناب و کم یاب خبری نبود.
به گفته نزدیکان صادقی، قرار است شعبه دوم بلک شاپ هم به زودی در جهانشهر یا عظیمیه کرج (که مشکی پوش آنجا کلی هواردار دارد) افتتاح شود. خوش به سعادت بچه‌های کرجی، البته در صورتی که عمر این یکی به کوتاهی شعبهء اول نباشد!
کافه خندانبه گفته «حمید خندان» خواننده پاپ، کافه «پاپ» با 135 متر وسعت، بزرگ ترین کافی شاپ مجوزدار و ثبت شده در تهران -بلکه کل ایران- است. او همچنین خودش را اولین خواننده‌ای می‌داند که کافه‌دار شده است: «بین بچه‌های همکار، من اولین کسی بودم که چنین کاری کردم. الان می‌بینید که خیلی‌های دیگر هم کافی شاپ زده‌اند یا در فکر تاسیس کافه هستند».
بهمن سال 85 بود که کافه پاپ در خیابان شریعتی، کنار بیمارستان ایرانمهر کار خودش را آغاز کرد و از همان ابتدا می‌شد خیلی از چهره‌های آشنا را در آن ملاقات کرد. جدا از خود حمیدخان که معمولاً هر روز عصرها در کافه دیده می‌شود؛ کسانی مثل بروبچه‌های تیم والیبال هنرمندان (که خود خندان هم عضو فعال این تیم است)، ایرج نوذری، امیر نوری، حسین استیری، مهدی مقدم، پویا امینی، امین زندگانی و خانم‌ها آرام جعفری، نگار فروزنده، نگین صدق گویا، بهنوش بختیاری و... از پاتوق نشینان ثابت این کافه هستند و اغلب می‌شود چندتایی از آن‌ها را دید که دور هم جمع و به گفتگو مشغولند. به گفته صاحب کافه، اصلاً دلیل اصلی افتتاح اینجا همین نکته بوده: «راستش ما دنبال پاتوق مناسبی می‌گشتیم که در آن جمع شویم و همدیگر را ببینیم. گفتیم حالا که اینطور است اصلاً خودمان جایی را راه بیندازیم که مال خودمان باشد و تویش راحت باشیم. اینجا هم محل خوبی است و رفت و آمد به این منطقه راحت است و هم فضایش تقریباً آماده بود؛ برای راه اندازی کافه تغییرات کوچکی لازم داشت».
وسعت این مکان و هنری بودن جو باعث شده که از کافی شاپ خندان (که خودش هم سابقهء بازیگری در یکی- دو کار سینمایی را دارد) به عنوان لوکیشن چند کلیپ موزیک، فیلم‌های نود دقیقه‌ای و حتی سینمایی استفاده شود. اگر از حمید خندان دلیل انتخاب این جای بزرگ را بپرسید، می‌گوید: «اصولاً از کار کوچک خوشم نمی‌آید. همیشه دوست دارم کارهای بزرگ انجام بدهم و وقتی خواستم کافی شاپم را راه بیندازم هم این در نظرم بود که باید کافه من تک باشد».
دکوراسیون پاپ شیک و باکلاس است. اغلب مشتریان هم از قیمت‌های این کافه راضی اند، البته به نسبت کافی شاپ‌های سایر هنرمندان که صورتحساب اغلب شان هوش از کله آدم می‌پراند!

کافه دوقلو
«حمید عسگری» از آن خواننده‌ هاست که شانسش زد و کارش گرفت و در مدت کوتاهی به یکی از پر کارترین‌های موزیک پاپ مملکت بدل شد. بازار این حمید عسگری آنقدر داغ شد که حتی در جشنواره موسیقی فجر کنار قدیمی‌هایی مثل «خشایار اعتمادی» یا گروه باسابقه و محبوبی چون «آریان» برای او جا باز کردند. ضمن برگزاری کنسرت در شهرهای مختلف، کیش، همراه «محمدرضا گلزار» در دوبی و...
اما موفقیت‌های سریع عسگری به عالم موسیقی پاپ ختم نشد. او سال گذشته در بیزینس و کاسبی غیرهنری هم موفق بود و اخیراً زده روی دست رضا صادقی و موفق شده دو کافی شاپ بزند؛ یکی در شهرک غرب که اسمش «ناشناس» یا «بی نشان» یا مخفی یا نمی‌دانیم چی است، و دیگری در گوهردشت کرج قرار دارد و اسمش را گذاشته «راندوو». این یکی از آن جهت یادمان مانده که انصافاً اسم قشنگ و بامسمایی است: راندوو در زبان فرانسه یعنی: میعادگاه، محل قرار.
می‌گویند در همین مدت زمان کوتاه، این کافی شاپ‌های زنجیره‌ای حسابی کارشان گرفته و به پشتوانه شهرت و محبوبیت عسگری میان نوجوانان، درآمد خوبی نصیب او کرده است.
کافه مخفیشایعه کافی شاپ دار شدن «بهرام رادان» زود رنگ واقعیت به خود گرفت. وقتی قضیه به مطبوعات کشیده شد و یک نشریه جوان پسند گزارشی در اینباره نوشت؛ دیگر همه مطمئن شدند که او هم کافی شاپ دارد.
اسم این کافه «ویونا» است، از اواخر تابستان سال گذشته راه افتاده و در خیابان پاسداران قرار دارد. جزئیات آدرس را هم بنویسیم؟ اگر خیلی مایلید، توی کوچه «دشتستان دهم» می‌توانید پیدایش کنید. اما عزیزان زیاد ذوق نکنید؛ این کافه یک جای معمولی است مثل بقیه کافه‌ها، اما کافی است بدانید حتی زمانی که کشیدن سیگار ممنوع نشده بود هم در این کافی شاپ دودی‌ها جایی نداشتند.
ضمن اینکه نه تنها خبری از خود رادان در این مکان نیست، بلکه از او هیچ تصویر و نشانه‌ای جز چند مجله که عکسش را روی جلد چاپ کرده‌اند، در این کافه نمی‌بینی. از این هم بالاتر، اگر از گردانندگان محل بپرسی: خودش کو؟ خودشان را به آن راه می‌زنند و می‌گویند: کی کو؟!
آنها مدعی‌اند کافی شاپ به شخص دیگری تعلق دارد و فقط: «بهرام رادان زیاد می‌آید اینجا. همین»!
بر خلاف کافه‌های صالح علا و مستر بلک، در ویونا رنگ‌های روشن غالب‌اند و مثلاً دیوارها کرم و صورتی و اینها هستند. میز و صندلی‌ها هم به رنگ قهوه‌ای و خلاصه همه چیز مثبت پسند و قشنگ. برویم سراغ بعدی... اما یک ثانیه صبر کنید! دوستان اشاره می‌کنند همین یک مدت پیش کافه ویونا از پاسداران به جردن منتقل شده. نگران وقتی که پای خواندن این قسمت گذاشتید نباشید؛ تنها تغییر همین جا به جایی جغرافیایی است و کافی شاپ مورد نظر درست همان شکلی است که قبلاً بود.
کافه فیلمشاید از همان موقع ها که وقت های بیکاری اش را در «کافه شوکا» می‌گذراند، وسوسهء کافه داری به جانش افتاده بود. نمی‌دانیم. فقط می‌دانیم که حالا «علی مصفا» هم به جمع کافه دارها پیوسته است.
طبقه بالای «سینما جمهوری» جای دنجی هست که حالا به نام کافه مصفا و همسرش «لیلا حاتمی» شناخته می‌شود. ماجرا از اواخر همین پاییز گذشته شروع شد. اما خبر راه افتادن کافه که در شهر پیچید، علی آقا صلاح دید در اینباره توضیحاتی بدهد: «این تریا در حقیقت کافی شاپ نیست. بلکه ما تصمیم گرفته‌ایم که در طبقه بالای سالن سینما جمهوری فیلم‌های مستند و زبان اصلی نمایش بدهیم و در کنار این کار، کافه تریایی هم برای پذیرایی مهمانان و علاقه مندان در نظر گرفته‌ایم. اما تاکید ما بر کار فرهنگی است».
به گفته مصفا قرار است نمایش این فیلم‌ها همراه با جلسات نقد و بررسی باشد و در هر جلسه میهمانان ویژه‌ای حضور داشته باشند. البته تا اینجا هم چند جلسه برگزار شده و گویا برنامه به همین روال ادامه دارد. این زوج هنرمند معتقدند: «محل این کافه جایی از شهر قرار گرفته که می‌تواند مخاطب‌های جدید و علاقه مند به سینما را جذب کند، به خصوص که هم به تئاتر شهر و هم به دانشگاه نزدیک است. امیدواریم با بیش تر شدن حرکاتی از این قبیل، وضعیت سینمای ایران بهبود پیدا کند و سینماها با جذب مخاطبان جدید، جانی دوباره بگیرند.» خدا کند.
راستی، علی آقا و لیلا خانم اسم بامسمای «آنتراک» را برای پاتوق سینمایی شان انتخاب کرده‌اند.


کافه دیگران
تا آنجا که ما خبر داریم، «ابوالفضل پورعرب» هم از خیلی وقت پیش در شمال و نزدیک ویلایش یک جایی به اسم کافی شاپ داشت. حالا نمی‌دانیم هنوز هم هست یا نه... ضمناً یادمان رفت استثناء فوتبالیست‌ها را هم ذکر کنیم؛ «علیرضا منصوریان» بازیکن قدیمی‌ تیم آبی پایتخت (که در جریان بازی منجر به قهرمانی استقلال در جام حذفی، از مستطیل سبز خداحافطی کرد) هم کافی شاپ دارد. 

 

  تهیه و تنظیم: مجله اینترنتی دومیم  

پولدارترین فوتبالیست ایرانی کیست؟

در این گزارش با بیان اینکه تا پیش از این گفته می شد علی دایی مایه دار ترین فوتبالیست ایرانی است آمده: البته دیگر نمی‌شود دایی را جزو بازیکنان محسوب کرد. او مربی شده و حالا روی نیمکت تیم‌ملی می‌نشیند. با این همه، نمی‌شود از دایی چشم‌پوشی کرد.

به نوشته این روزنامه یکی از بازیکنان تیم ملی که نمی‌خواهد نامش فاش شود، با خنده می‌گوید: «ای کاش پول دایی فقط از پارو بالا می‌رفت!» با اینکه زمین و زمان می‌دانند که دایی ثروتمند‌ترین فوتبالی است، اما او بارها منکر این موضوع شده.

اما دایی یکبار در پاسخ به این سوال گفت: «بچه‌هایی هستند که خیلی بیشتر از من دارند. ببینید من خدا رو شکر می کنم اندازه خودم شاید هم بیشتر از اندازه خودم دارم. اما این متعلق به یک مجموعه است. من با خانواده‌ام زندگی می‌کنم و هیچ موقع همه چیز را برای خودم نخواسته‌ام. الان هم همین‌طور است من عاشق خانواده‌ام هستم و همیشه دوست دارم پیش آنها زندگی کنم و اینکه من پولدارترین فوتبالیست باشم، نه؟! اصلاً!» خب، هنوز کشف نشده بازیکنانی که منظور دایی با آنهاست، چه کسانی هستند.

آن بازیکن ملی‌پوش خیلی راحت به این سوال جواب می‌دهد: «مهدی مهدوی‌کیا»‌هر کسی نداند خبرنگاران خیلی خوب می‌دانند که مهدوی‌کیا یکی از مایه‌دارترین فوتبالیست‌های ایرانی است. با پولی که او از باشگاه‌ هامبورگ گرفت، نه تنها بار خودش را بست، بلکه نوه نتیجه‌اش هم بیمه شدند!

مهدی بابت هر فصل از این تیم 2 میلیون و 200 هزار یورو می‌گرفت که در نوع خود یک رکورد محسوب می‌شد، چون مهدی در آن روزها توانست رکورد درآمد در هامبورگ را بزند. مهدی سه فصل این رقم را از هامبورگ دریافت کرد. حالا هم که به آینتراخت رفته، سالی یک میلیون و پانصد هزار یورو می‌گیرد که او را قاطی 4 بازیکن گران تاریخ باشگاه کرده.

وحید هاشمیان

به گزارش شفاف و به نقل از وطن امروز کلاً آن دسته از بازیکنانی که در بوندس‌لیگا زیاد بازی کرده‌اند، در پول دست و پا می‌زنند. همین وحید هاشمیان که این روزها بازیکن بوخوم است، هر فصل مبلغ سنگینی را دریافت می‌کند. او در هانوفر سالانه نزدیک به یک میلیون و پانصد هزار یورو دریافت می‌کرد که این رقم‌ها را خودتان به ریال حساب کنید تا ببینید چند میلیارد می‌شود! بازیکن مایه‌دار در فوتبال ایران زیاد است.

علی کریمی

علی کریمی هم از آن دسته بازیکنانی است که بدجور درآمدش بالاست. او در چند سال اخیر به اندازه عمر چند صد بشر، پول به جیب زده. زمانی که در الاهلی بازی می‌کرد برای دوبار قراردادش را با این تیم اماراتی تمدید کرد که برای دو بار قراردادش را با این تیم اماراتی تمدید کرد که برای هر فصل نزدیک به 2 میلیارد تومان دریافت می‌کرد. بعد راهی آلمان و بایرن شد، برای هر فصل بازی یک میلیون و پانصد هزار یورو گرفت تا بر اندوخته‌های خودش بیفزاید. تازه بعد از جدایی از بایرن بود که علی، ثروت خود را افزایش داد. برای سه فصل بازی در قطر، 5 میلیار دریافت کرد، آن هم به طور کامل. ولی در مجموع 2 فصل در این کشور بازی کرد. باشگاه پرسپولیس هم برای اینکه او را به خدمت بگیرد 300 میلیون به باشگاه السیلیه داد.

می‌گویند کریمی در پرسپولیس پولی نمی‌گیرد و تنها ماهانه یک رقم ناچیزی در حد چند میلیون از باشگاه دریافت می‌کند.

ابوالفضل جلالی مدیر برنامه‌های علی کریمی می‌گوید: «راستش علی 2 سالی است که فقط با انگیزه مالی فوتبال بازی می‌کند...»

فرهاد مجیدی

در اینکه خیلی‌ها می‌دانند ستاره‌های ذکر شده چقدر مایه‌دار هستند، شکی نیست. مردم عادی خیلی خوب از این ماجرا بااطلاعند ولی هستند بازیکنانی که پشت ابر پنهان مانده‌اند.

یکی از افراد فوتبالی می‌گوید: «من فکر می‌کنم نباید فرهاد مجیدی را از قلم انداخت!» این مهاجم استقلال که 8 سالی در امارات بازی کرد اینقدر پول درآورد که حالا بتوان به جرأت گفت جزو سه نفر اول مایه‌دارها باشد.

می‌گویند او از شیخ دوبی اینقدر پاداش گرفت و در کنارش مغازه و خانه خرید که حالا ماهانه میلیاردها پول به حسابش واریز می‌شود.

مجیدی البته این قضیه را خیلی بروز نمی‌دهد و در تهران با ماشین‌های 60،70 میلیونی می‌چرخد. یکی از دوستان نزدیک فرهاد می‌گوید: «او اگر همین‌طور ادامه بدهد بعید نیست دایی و مهدوی‌کیا را بگیرد.»‌

کریم باقری

در رده‌های بعدی پولدارها نام‌هایی مانند کریم باقری، جواد نکونام،‌ ایمان مبعلی،‌ جواد کاظمیان و... دیده می‌شود. کریم از آن دسته ثروتمندهای ندار است و احتمالاً زندگی را با جمله معروف «بهتر است ثروتمند زندگی کنیم تا اینکه ثروتمند بمیریم» سپری می‌کند. او چیزی از مایه‌دار بودنش بروز نمی‌دهد و تا همین چند وقت پیش هم با 206 در تهران چرخ می‌زد. او کلاً خیلی کم خرید می‌کن و با همه بازیکنان فرق دارد.

جواد نکونام

در مورد جواد نکونام باید گفت که رفته رفته دارد برای دایی و دار و دسته‌اش، یک خطر محسوب می‌شود. او که سه ساله با اوساسونا بست، برای فصل اول نزدیک به دو میلیون یورو دریافت کرد اما از این فصل، پولی به مراتب بیشتر می‌گیرد.

سایت ترانسفر مارکت که در جهان سایتی شناخته شده است و قیمت بازیکنان را تخمین می‌زند، در جدیدترین آمار خود اعلام کرد حالا نکونام نزدیک به 7 میلیون یورو قیمت دارد که در تاریخ فوتبال ایران، برای یک بازیکن بی‌سابقه است. نکونام از زمانی که ایران را ترک کرد قدم در راه ثروتمند شدن گذاشت.

از دو باشگان اماراتی الوحده و الشارجه نزدیک به یک میلیارد و چهارصد میلیون دریافت کرد که به گفته دوستان نزدیکش بیشتر این پول را خرج تجملات کرد! قبل از آن هم او جزو گران‌ترین بازیکنان لیگ برتر بود که از باشگاه پاس برای هر فصل 300 میلیون می‌گرفت. ولی حالا پولی که جواد در اسپانیان می‌گیرد چندین برابر این رقم است.

مسعود شجاعی

به گزارش وطن امروز حتی مسعود شجاعی هم در اسپانیا میخ مایه‌دار شدن را کوبیده.

به تأیید سایت رسمی باشگاه اوساسونا او برای هر فصل 2 میلیون یورو از این باشگاه می‌گیرد که برای بازیکنی در حد او یک رقم کلان است. مسعود قبل از این، بیشترین پول دریافتی را از اماراتی‌ها گرفته بود که به گفته خودش نزدیک به یک میلیارد تومان بود.

برای پول درآوردن امارات هم بدجایی نیست. حتی علی دایی که روزی برایش افت داشت در آسیا بازی کند، دو فصل به الشباب امارات قرار داد بست و 2 میلیارد به جیب زد.

ایمان مبعلی، جواد کاظمیان و علی سامره از آن دست بازیکنانی هستند که خیلی راحت به این قضیه پی برده‌اند و الان چند سالی می‌شود که در امارات بازی می‌کنند. ایمان در حال حاضر گران‌ترین بازیکن ایرانی لیگ امارات است و نزدیک به یک میلیارد و پانصد میلیون از باشگاه الوصل گرفته.

او در سه سال اخیر رقم درآمد سالانه خود را به بالای یک میلیارد افزایش داده و اگر همین‌طور ادامه دهد، درآینده یکی از مایه‌دارترین بازیکنان ایران می‌شود.

جواد کاظمیان دوست نزدیکی ایمان هم از فصل گذشته رقم دریافتی را به یک میلیارد رسانده و هر فصل قیمت خود را بالاتر می‌بردو اینها تنها بازیکنان ثروتمند ایران نیستند. در لیگ برتر هم هستند کسانی که جزو مایه‌دارها محسوب می‌شوند، مثل نیکبخت واحدی. ولی رقمی که او و سایر بازیکنان گران‌قیمت لیگ برای یک فصل می‌گیرند خیلی کمتر از لژیونرهاست.